گنجور

 
شاطر عباس صبوحی

گر ز درم آن مه دو هفته درآید

بخت جوان، وقت پیریم به سر آید

گر بر غلمان برند صفحهٔ رویش

حور بهشتی چو دیو در نظر آید

پای اگر می‌نهی، به دیدهٔ من نه

سرو خوش است از کنار جوی برآید

تلخ مگو، رخ ترش مکن که از آن لب

هر چه بگویی تو تلخ، چون شکر آید

در سفر عشق نیست غیر خطر هیچ

خوش بودم هرچه زین سفر به سر آید

می‌کشی‌ام گه به سوی کعبه و گه دیر

چند صبوحی پَسِ تو دربه‌در آید؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode