گنجور

 
شاطر عباس صبوحی

ترک من، چون حلقهٔ مشکین کاکل بشکند

لاله را دلخون کند، بازار سنبل بشکند

ور خرامان سرو گلنارش کند میل چمن

سرو را از پا در اندازد، دل گل بشکند

تا هلال ابروی جانان ز چشمم دور شد

اندر این ره، سیل‌ها باشد که صد پل بشکند

چون نسیم صبحگاهی پردهٔ گل بردرد

خار غم اندر دل مجروح بلبل، بشکند

ای صبوحی سرّ و حدت را، ز دست خود مده

تا خیال زهد و تقوا را توکّل بشکند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode