گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شاطر عباس صبوحی

شام هجران مرا صبح نمایان آمد

محنت آخر شد و اندوه به پایان آمد

نفس باد صبا باز مسیحائی کرد

مگر از زلف خم اندر خم جانان آمد

شکر ایزد که دگر بار، به کوری رقیب

دلبرم شاد رخ و خرّم و خندان آمد

عجبی نیست گرم از کرم پیر مغان

رنج راحت شد و هم درد به درمان آمد

گرچه بسیار چشیدی ستم ز هر فراق

دلبر شاد به بزمت شکرستان آمد

ساقیا! ساغر لبریز از آن باده بده

که ز خمخانهٔ حق، هدیه به مستان آمد

مطرب! آغاز کن آن نغمهٔ داوودی را

که ز الحان خوشش، جان به سلیمان آمد

مژده ای صدر نشینان صف میکده، باز

که صبوحی ز حرم مست و غزل‌خوان آمد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode