گنجور

 
شاطر عباس صبوحی

حلقه حلقهٔ زلفش، تا ز باد لرزان شد

باد شد عبیر افشان، نرخ مشک ارزان شد

هم ز گردش چشمش حال ما دگرگون شد

هم ز حلقهٔ زلفش، جمع ما پریشان شد

مشکل مرا ای دل بود نقطه‌ای موهوم

چون دهان او دیدم، مشکل من آسان شد

شیخ شد به کیش عشق، دین خود بداد از دست

گمرهی به ره آمد، کافری مسلمان شد

زلف را به رخ افشان کرد و صبح ما تاریک

کفر را تماشا کن کو حجاب ایمان شد

از غم فراق او، حال دل اگر پرسی

چشمه بود دریا گشت، قطره بود عمان شد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode