به استقبال مژگان سیاهی
نگاهم می رود هر دم به راهی
چه می کردیم با چندین خجالت
اگر بودی زبان عذرخواهی
دل است آیینه روز و شب ما
نمی دانیم خورشیدی و ماهی
شود گر خاکساریها صف آرا
غباری بشکند قلب سپاهی
به ذوقی صید فتراک تو گشتم
که شد هر قطره خونم عیدگاهی
فروشم دامن پاک دو عالم
خرم چشم و دل عاشق نگاهی
به محشر چون برآرم سر ز خجلت
ندارم در خور بخشش گناهی
چو عمدا پرسد از نامم بگویی
اسیر از بیزبانی بی گناهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از قسمت بندگی و شاهی
دولت تو دهی بهَر که خواهی
در عشق پدید شد سپاهی
در سایه چتر پادشاهی
بر من بگذشت دی پگاهی
سروی و فرازِ سرو ماهی
زیبا بر و گردن و نغوله
آراسته کاکل و کلاهی
آشوبِ دلی هلاکِ جانی
[...]
ای آنکه تمام هم چو ماهی
با زلف چو چتر پادشاهی
مردم ز برای نقش و زلفت
از دیده برون کشد سیاهی
گر خط سیاه خود ببینی
[...]
گفتیم خیال چون تو ماهی
بینیم بخواب گاهگاهی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.