همه تن آینه ای دست بر آیینه منه
سوی خود بین و عبث در نظر آیینه منه
خبر از خویش نداری خبری می شنوی
پر به کف ای ز خدا بی خبر آیینه منه
در تماشای رخت شش جهت آیینه گرند
بیش از این منت دیدار بر آیینه منه
لذت وصل مپرس از دل ظاهر بینان
نام کوته نظر بدگهر آیینه منه
سعی کن تا دل بیدار به دست آید اسیر
دیده گر هست به دیوار و در آیینه منه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.