گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیر شهرستانی

رو دیده ام زگرمی بی اختیار تو

تأثیر عشق کرد مرا شرمسار تو

خضرم نوید وعده دیدار می دهد

آب بقاست خاک ره انتظار تو

راهش نظر ز دیده بیداد کرده است

وارستگی به خواب نبیند شکار تو

برگ گل از بنفشه کشد ناز رنگ و بو

تا دیده نوبهار خط مشکبار تو

روشن سواد صفحه گلزار چشم ماست

ریحان شکسته ای است ز خط غبار تو

ز آن پیشتر که ناز تو گردد دچار من

چون می گذشت بی ستم آیا مدار تو

دل داده ام ز دست مران از نظر مرا

کاری نکرده ام که نیاید به کار تو

دیرینه محرم نگه گرم بوده ایم

افتاده ایم از نظر اعتبار تو

یکدم به یک قرار نه ای با اسیر خود

بیچاره تا به کی بشود بیقرار تو