گر یار در دل است عبث آرزو چرا
گر دیده محو اوست دگر جستجو چرا
ساقی پراست میکده دل ز بحرها
الفت شکار شیشه و جام و سبو چرا
ما را گداخت عمری و کس را خبر نکرد
گر ریختیم خون مروت مگو چرا
خالق وکیل ماست خلایق همین بس است!
گفتیم حرف خویش دگر گفتگو چرا
دانش نکرد نوبر حرفی دلم گداخت
دیوانه می شوم که نگویی نگو چرا
در دوستی شکستن دل زینت دل است
بی درد زخم خنده گل را رفو چرا
جان اسیر بنده بیگانه طرز تو
بیهوده سرگران شدن ای تندخو چرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.