دوزخ اقلیم خودنماییها
جان مرحله برهنهپاییها
بسیار ز جانب وفاکیشان
شرمنده شدم ز آشناییها
خوابی است تمام عمر در عالم
تعبیرش داغ آشناییها
از عالم راه و رسم بیزارند
هم شهری و طرز روستاییها
از بخت سیه امیدها دارم
در تاریکی است روشناییها
عاجز شده (ام) ز شکر نومیدی
رابح گشتم ز نارواییها
شایسته امتیاز گردیدم
دیدم از بس که خودستاییها
دیدیم اسیر در گرفتاری
فارغ نخورد غم رهاییها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس که میترسم از جداییها
میگریزم از آشناییها
نالهخیز است متصل چون نی
بند بند من از جداییها
دل منت گزیده میداند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.