غزل شمارهٔ ۹۷۰
عاشقانه به یاد او سرخوش
ساغر می چو عاشقان درکش
مست او شو چه جای هشیاریست
نوش کن جام بادهٔ بی غش
دل اصحاب عشق و صحبت دوست
جان یاران و مهر آن مهوش
عشق او آتش است و ما چون عود
خوش بود عود خاصه بر آتش
آستین بر جهان جان افشان
دامن از دست ملک دل درکش
از سر هر دو کون خوش برخیز
بنشین یک زمان به عشقش خوش
روز عید است باش قربانش
همچو سید ولی مگو ترکش
آفتابست و ماه خوانندش
همه بینند ولی ندانندش
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.