گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

به گوش و هوش من آمد ندای ساقی دوش

که جام جم بستان و می حلال بنوش

بیا که مجلس عشقست و عاشقان سرمست

مدام همدم جامند و خم می در جوش

گشوده برقع صورت ز روی معنی باز

هزار جان شده حیران و عقلها مدهوش

به عشق ساقی رندان که جان من به فداش

سبوی مجلس رندان خوش کشم بر دوش

به مشت گل نتوان آفتاب را اندود

بگو به عاشق مستی که عشق را می پوش

به گندمی اگر آدم بهشت را بفروخت

تو باز خر به جوی و به نیم جو بفروش

شنو که سید سرمست وعظ می گوید

بگو خطیب مخوان خطبه یک زمان خاموش