جام خوشی ز دُردی دردش چو ما بپرس
مانند دردمند ز دردش دوا بپرس
نقش بلا مگو تو که آرام جان ماست
لطفی کن از کرم چو ببینی ز ما بپرس
ما بنده ایم و حضرت او پادشاه ماست
با پادشه بگو که ز حال گدا بپرس
از عقل بی خبر ، خبر عشق او مجو
سریست عشق او ز دل ما بیا بپرس
بگذر خوشی به کوی خرابات عاشقان
از رند مست لذت ذوق مرا بپرس
ما محرمیم در حرم کبریای او
اسرار او ز محرم آن کبریا بپرس
از ما مپرس قصهٔ دنیا و آخرت
اما ز سیدم خبری از خدا بپرس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در زلف خویش پیچ و ازو حال ما بپرس
حال شکستگان کمند بلا بپرس
وقتی که پرسشی کنی اصحاب درد را
ما را که کشتهای بجدایی، جدا بپرس
حال شکستگان همه فی الجمله باز جوی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.