یاری که خیال دوست دارد
عمری به خیال می گذارد
عالم چه بود به نزد عارف
نقشی که نگار می نگارد
هر دم نقشی برد ز عالم
در دم نقشی دگر برآرد
در آینه چون کند نگاهی
لطفش جامی به او سپارد
مائیم و دل شکسته چون دوست
پیوسته شکسته دوست دارد
بحری است که آب رحمت او
بر ما شب و روز نیک بارد
چون اصل عدد یکی است سید
آن یک به هزار می شمارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آدینه مزاج زهره دارد
چون آمد لهو و شادی آرد
ای زهره جمال باده درده
کامروزم باده به گوارد
بر یاد خدایگان عالم
[...]
خاقانی را مپرس کز غم
ایام چگونه میگذارد
وامی که ازین دو رنگ برداشت
از کیسهٔ عمر میگذارد
جوجو ستد آنچه دادش ایام
[...]
بستاند ازین بدان سپارد
گه مایه برد گهی بیارد
بیچاره کسی که می ندارد
غوره به سلف همیفشارد
بیچاره زمین که شوره باشد
وین ابر کرم بر او نبارد
باری دل من صبوح مستست
[...]
آن را که تو دست پیش داری
کس تیغ بلا زدن نیارد
ما را که تو بیگنه بکشتی
کس نیست که دست پیش دارد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.