هر که او را خبر از اهل دلانش باشد
یاری اهل دلان در دل و جانش باشد
دردمندی که به جان دُردی دردش نوشد
راحت جان طلبی در دو جهانش باشد
آتش عشق دلم سوخت چنان داغی را
در قیامت چو بجویند نشانش باشد
دیدهٔ اهل نظر نور از او می یابد
این چنین نور چنان عین عیانش باشد
عاقل ار عشق ندارد بر ما آنش نیست
رند مستی طلب ای دوست که آنش باشد
هر گدائی که بود بر در سلطان دائم
همچو ما بر دو جهان حکم روانش باشد
نعمت الله بسی بندگی سید کرد
لاجرم منصب عالی چنانش باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من و راهی که ز سر سنگ نشانش باشد
برق خنجر بلد راهروانش باشد
کی عنانداری بیتابی ما خواهد کرد؟
آن که از رفتن دل آب روانش باشد
از عقیقی است مرا بوسه توقع که سهیل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.