گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

جان بی جانان تن بی جان بود

خوش بود جانی که با جانان بود

دردمندان را دوا درد دل است

این چنین دردی مرا درمان بود

عشق را خود با سر و سامان چه کار

کار عاشق بی سر و سامان بود

هر که او پابستهٔ زلف بتی است

همچو مو پیوسته سرگردان بود

هر کسی کز عشق او کشته شود

او نمیرد زنده جاویدان بود

عشق او گنجی و دل پروانه ای

جای گنجش در دل ویران بود

سید و بنده اگر خواهی بیا

نعمت الله جو که این و آن بود