بحر ما دریای بی پایان بود
آب ما از چشمهٔ حیوان بود
کنج دل گنجینهٔ معمور اوست
گرچه دل کاشانهٔ ویران بود
دُرد درد عشق او را نوش کن
زانکه دُرد درد او پنهان بود
جان چه باشد تا سخن گوید ز جان
هر کسی کو عاشق جانان بود
نور چشم است از همه پیداتر است
تا نپنداری که او پنهان بود
گر که بینی دست او را بوسه ده
زانکه دست او از آن دستان بود
نعمت الله مست و جام می به دست
این چنین رندی مرا مهمان بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنچه نقد سینهٔ مردان بود
زآرزوی آن فلک گردان بود
گر از آن یک ذره گردد آشکار
هر دو عالم تا ابد پنهان بود
در گذر از کون تا تاب آوری
[...]
هر کرا جای این نگارستان بود
دایم اندر روضۀ رضوان بود
بیت معمورست و تا این خانه هست
خاندان ملک آبادان بود
گر جهان طوفان غم گیرد چه باک؟
[...]
تا کی از ما یار ما پنهان بود؟
چشم ما تا کی چنین گریان بود؟
تا کی از وصلش نصیب بخت ما
محنت و درد دل و هجران بود؟
این چنین کز یار دور افتادهام
[...]
در یکی گفته میسر آن بود
که حیات دل غذای جان بود
سوی هر دو روز وشب گردان بود
نام او قلب از برای آن بود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.