زاهدان را ذوق رندان هست نیست
رند را میلی بر ایشان هست نیست
در دل ما مهر دلبر هست نیست
جان ما جز عشق جانان هست نیست
یوسف گل پیرهن آمد به باغ
این چنین گل در گلستانی هست نیست
هر که دارد هرچه دارد آن اوست
هرچه هست و بود و بی آن هست نیست
گنج او در کنج ویران نیست هست
خازن آن غیر سلطان هست نیست
درد نوش دردمند عشق او
خاطرش با صاف درمان هست نیست
همچو سید رند سرمست خوشی
در میان می پرستان هست نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.