گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

شهر دل در ولایت عشق است

ملک و جان در حمایت عشق است

دیده بینا به نور معرفت است

این عیان از عنایت عشق است

آنچه عقلم نهایتش می گفت

دیده ام آن بدایت عشق است

لیس فی الدار غیره دیار

این حدیث از روایت عشق است

هرچه گوئی ز عشق گو که مرا

سخن خوش حکایت عشق است

نالهٔ زار بلبلان شب و روز

در گلستان سرایت عشق است

نعمت الله را چنین حیران

گرد حسن کفایت عشق است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode