گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

تن فداکن تا همه تن جان شوی

جان رها کن تا همه جانان شوی

گرد این و آن چه می گردی مدام

این و آن را مان که این و آن شوی

ترک کرمان کن به مصر جان خرام

تا به کی سرگشتهٔ کرمان شوی

ماه ماهانی ببین ای نور چشم

آن او باشی چو با ماهان شوی

گنج او در کنج این ویران نهاد

گنج او یابی اگر ویران شوی

عید قربان است جان را کن فدا

عید خوش یابی اگر قربان شوی

جامع قرآن بخوانی حرف حرف

گر چو سید جامع قرآن شوی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode