گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

گاهی به غم و گهی به شادی

دکان خوشی درش گشادی

هر رخت که بود در خزینه

بر درگه خویشتن نهادی

از خود بخری به خود فروشی

در بیع و شری چه اوستادی

سرمایهٔ ما به باد دادی

با ما تو کجا در اوفتادی

معشوق خودی و عاشق خود

هم عشق و داد خویش دادی

فرزند تو اَند جمله عالم

اسرار تو است هر چه زادی

تو سید عالمی به تحقیق

زآنروی که پادشه نژادی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode