عشق او خوش آتشی افروخته
غیرت او غیر او را سوخته
عشقبازی کار آتش بازی است
او چنین کاری به ما آموخته
گنج او در کنج دل ما یافتیم
دل فراوان نقد از او اندوخته
نور ما روشنتر است از آفتاب
گوئیا از نار عشق افروخته
جام و می با یکدگر آمیخته
خون میخواران به خاکش ریخته
زلف بگشوده نموده آن جمال
شیوهٔ او فتنه ها انگیخته
ساقی سرمست خمی پر ز می
بر سر رندان عالم ریخته
در خرابات مغان مست و خراب
عاشقانه مجلسی انگیخته
سیدم زلف سیادت برفشاند
عالمی را دل در او آویخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بلبل و قمری و کبک و فاخته
شرح اسما را ز حق آموخته
تا به خلوت با خدا گویند راز
وحش و طیر از آدمی بگریخته
لطف و قهر ایزدی در آب و خاک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.