زنده به حیات عشق اوئیم
پیوسته به عشق او نکوئیم
ما ساده دلیم و آینه هم
با او یک رو و رو بروئیم
گوئیم هر آنچه او بگوید
بی گفتهٔ او سخن نگوئیم
بحریم و حباب و موج و جوئیم
در آب نشسته آب جوئیم
ای عشق بیا که جان مائی
وی عقل برو که ما ولوئیم
نقشی که خیال غیر بندد
از چشمهٔ چشم خود بشوئیم
با سید خویشتن حریفیم
در خدمت بندگی اوئیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی همه مدح خویش گوییم؟
تا چند مراد خویش جوییم؟
بر خیره قصیده چند خوانیم؟
بیهوده فسانه چند گوییم؟
ای دیده بیا، که خون بگرییم
[...]
آزار دل کسی نجوییم
چیزی که نباشد آن نگوییم
بنشین نفسی که راز گوییم
احوال گذشته باز جوییم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.