عاشق آن گلعذارم چون کنم
همچو زلفش بیقرارم چون کنم
مبتلای درد بی درمان شدم
خستهٔ زار و نزارم چون کنم
روز و شب مستانه می نالم به سوز
چارهٔ دیگر ندارم چون کنم
من چو مجنونم ز لیلی مانده دور
می ندانم در چه کارم چون کنم
چون کنم درمان درد بی دوا
دردمند و دلفگارم چون کنم
با غم عشقش که شادی من است
روزگاری می گذارم چون کنم
نعمت الله را همی جویم به جان
تا دمی با او برآرم چون کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برد غفلت روزگارم چون کنم
برنیامد هیچ کارم چون کنم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.