غزل شمارهٔ ۱۱۱۷
نظری می کنم و وجه خدا می بینم
روی آن دلبر بی روی و ریا می بینم
بر جمالش همگی صورت جان می نگرم
وز کمالش همه تن لطف و وفا می بینم
نه به خود می نگرم صنع خدا تا دانی
بلکه من صنع خدا را به خدا می بینم
ترک آن قامت و بالاش نگویم به بلا
گرچه از قامت و بالاش بلا می بینم
مردم دیدهٔ ما غرقه به خون نظرند
هر طرف می نگرم چشمهٔ لا می بینیم
صوفی صومعهٔ خلوت معنی شده ام
لاجرم صورت می صاف و صفا می بینم
جان سید شده آئینهٔ جانان به یقین
عشق داند ز کجا تا به کجا می بینم
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.