تا گلی از گلستانش چیده ام
بر لب غنچه بسی خندیده ام
ماه در چشمم نمی آید تمام
کافتاب حسن او را دیده ام
هر کجا جام مئی آمد به دست
شادی او خوش خوشی نوشیده ام
تا توانستم به عشق عاشقان
در طریق عاشقی کوشیده ام
ز آتش عشقش چو خم می فروش
نیک مستانه به خود جوشیده ام
رندم و رندان مریدان منند
پیرم و رندی بسی ورزیده ام
می نمایم نعمت الله را چو نور
گرچه از چشم همه پوشیده ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفت من باری به جان بگزیدهام
پس به ملک عالمش بخریدهام
من که پیلان را ز هم بدریدهام
من که گوش شیر نر مالیدهام
من بچشم خویشتن این دیده ام
شک ندارم کز کسی نشنیده ام
تا خیال آن بت بگزیده ام
بست نقشی در سواد دیده ام
از خیالش نیستم خالی دمی
گر بداند نور هر دو دیده ام
عمر بگذشت و من از روی وفا
[...]
بارها با خویش اندیشیده ام
در خلاصی زین بلا پیچیده ام
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.