دلبرا عشق تو نه کار منست
وین که دارم نه اختیار منست
آب چشم من آرزوی توبود
آرزوی تو درکنار منست
آنچه ازلطف ونیکویی درتست
همه آشوب روزگار منست
تا غمت در درون سینه ماست
مرگ بیرون در انتظار منست
عشق تا چنگ در دل من زد
مطربش نالهای زار منست
شب زافغان من نمی خسبد
هر کرا خانه در جوار منست
خار تو در ره منست چو گل
پای من در ره تو خار منست
دوش سلطان حسنت از سر کبر
با خیالت که یار غار منست
سخنی در هلاک من می گفت
غم عشق تو گفت کار منست
سیف فرغانی ازسر تسلیم
با غم تو که غمگسار منست
گفت گرد من از میان برگیر
که هوا تیره از غبار منست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بخت سرگشته ام نه یار منست
بس ستمکار چون نگار منست
بوی زلف نگار روحانی
مونس جان بیقرار منست
همچو زلفش فتاده ام در پای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.