مباد دل ز هوای تو یک زمان خالی
که بی هوای تو دل تن بود ز جان خالی
همای عشق ترا هست آشیانه دلم
مباد سایهٔ این مرغ از آشیان خالی
ز روی تو ز زمین تا بآسمان پر نور
ز مثل تو ز مکان تا بلامکان خالی
خیال روی توام در دل است پیوسته
ز مهر و ماه کجا باشد آسمان خالی
دلم ز معنی عشقت تهی نخواهد شد
اجل اگر چه کند صورتم ز جان خالی
شراب عشق ترا عیب چیست تلخی هجر
نوالهٔ تو نباشد ز استخوان خالی
رسید عشق و ز اغیار گشت صافی دل
پیمبر آمد و شد کعبه از بتان خالی
چو مرغ سیر ز ذکر تو و حکایت غیر
همیشه حوصله پر دارم و دهان خالی
صفیر مرغ دلم ذکر تست در همه حال
چو ماهی ارچه بود کامم از زبان خالی
غم تو و دل من همچو جان و تن شده اند
که می بمیرد اگر باشد این از آن خالی
مرا که دل ز هوای تو پر شده است چه غم
اگر بمیرم و از من شود جهان خالی
چو لوح عشق تو محفوظ جان من گردد
مرا قلم نبود ز آن پس از بنان خالی
بعاشقان تو دنیا خوش است و بی ایشان
چو دوزخست که هست از بهشتیان خالی
بر آستان تو مانده است سیف فرغانی
در تو نیست چو بازار از سگان خالی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
مباد دل ز هوای تو یک زمان خالی
که اعتبار ندارد تنی ز جان خالی
همای عشق تو را هست آشیان دل من
مباد سایه آن مرغ از آشیان خالی
در آن جهان نبود مایه هیچ جانی را
[...]
ایا بدور تو از مثل تو جهان خالی
کدام دور ز تو بود یک زمان خالی
تو در میان نه و ذکر تو در میان همه
تو در مکان نه و نبود ز تو مکان خالی
زبان که نیست بذکر تو در دهان گردان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.