گنجور

 
۱

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۷

 

... بدسکال ملک او روزی ازو اندیشه کرد

دیده در چشمش خسک شد سوی بر تن ذوالفقار

حاسدان و دشمنان را از نهیب و هیبتش ...

عنصری
 
۲

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی

 

... به جای بنفشه عنان گیرد او

به جای قدح قبضه ذوالفقار

تو خود آزمودستی او را بسی ...

عنصری
 
۳

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در مدح خواجه ابوالحسن

 

... هر کجا هستند بد خواهان او را بر نهیب

رگ بتن در سلسله و مغز در سر ذوالفقار

خدمت او گیر ار ایدون افتخارات آرزوست ...

عنصری
 
۴

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در مدح امیر نصر بن ناصرالدین سبکتگین

 

... اگر طعنه زند قدش بسر و جویبار اندر

چرا رخنه کند غمزه ش بتیغ ذوالفقار اندر

شکسته زلف مشک افشان بگرد روی یار اندر ...

عنصری
 
۵

عنصری » اشعار منسوب » شمارهٔ ۶

 

... همت تو ملطفت را همچو شایح را رواج

خانۀ تو مملکت را همچو دین را ذوالفقار

با وجود این نشانیها بآواز بلند ...

عنصری
 
۶

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۷

 

... من عاجزم از جهان و دشمن بسیار

ای صاحب ذوالفقار وقت مددست

ابوسعید ابوالخیر
 
۷

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۳۵

 

... درهای امید بر رخم بسته شده

ای صاحب ذوالفقار و قنبر فتحی

ابوسعید ابوالخیر
 
۸

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح خواجه جلیل عبدالرزاق بن احمدبن حسن میمندی

 

... بروز معرکه با دشمن خدای علی

به ذوالفقار نکرد آنچه او کند به قصب

گهی که علم افادت کند سجود کند ...

فرخی سیستانی
 
۹

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - در مدح امیر محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید

 

... اسلام را بمنزلت حیدر است

شمشیر او بمنزلت ذوالفقار

مردان مرد گیر و شیران نر ...

فرخی سیستانی
 
۱۰

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - در صفت داغگاه امیر ابو المظفر فخر الدوله احمدبن محمد والی چغانیان

 

... افسر زرین فرستد آفتاب از بهر تو

همچنان کز آسمان آمد علی را ذوالفقار

کردگار از ملک گیتی بی نیازست ای ملک ...

فرخی سیستانی
 
۱۱

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۷ - در مدح خواجه ابوسهل احمد بن حسن حمدوی گوید

 

... با صد هزار فضل که دارد مبارزیست

چونان که خون شیر خورد ذوالفقار او

ده ساله یا دوازده ساله فزون نبود ...

فرخی سیستانی
 
۱۲

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷

 

... دیگ در قصر او بزرگ طغار است

پیش عدوخوار ذوالفقار خداوند

شخص عدو روز گیر و دار خیار است ...

ناصرخسرو
 
۱۳

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸

 

... هیچ کس انباز و یار احمد مختار نیست

همچنان در قهر جباران به تیغ ذوالفقار

هیچ کس انباز و یار حیدر کرار نیست

اصل اسلام این دو چیز آمد قران و ذوالفقار

نه مسلمان و نه مشرک را درین پیکار نیست ...

ناصرخسرو
 
۱۴

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲

 

... نصر و تایید سوی حضرت او بر سفر است

ذوالفقار آنکه به دست پدرش بود کنون

به کف اوست ازیرا پسر آن پدر است ...

ناصرخسرو
 
۱۵

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸

 

... دو بنیاد دین متین محمد

که استاد با ذوالفقار مجرد

به هر حربگه بر یمین محمد ...

ناصرخسرو
 
۱۶

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳

 

... علم دل تیره را فروغ دهد

کند زبان را چو ذوالفقار کند

جانش از آزار آن جهان برهد ...

ناصرخسرو
 
۱۷

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۸

 

... عمرو و عنتر به سر تیغش خاسی و حسیر

ذوالفقار ایزد سوی که فرستاد به بدر

زن و فرزند که را بود چو زهرا و شبیر ...

ناصرخسرو
 
۱۸

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۲

 

... او آیت پیمبر ما بود روز حرب

از ذوالفقار بود و ز صمصام آیتش

گنج خدای بود رسول و ز خلق او ...

ناصرخسرو
 
۱۹

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۹

 

... بر گردن تو یوغ من است و سپار من

من مرد ذوالفقارم و تو مرد دره ای

دره کجا بس آید با ذوالفقار من

زی ذوالفقارم آمد سیصد هزار تو

زی دره نامده است یکی از هزار من ...

ناصرخسرو
 
۲۰

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۷

 

... پرمیوه دار دانا درهای او حکیمان

دیوار او ز حکمت وز ذوالفقار پرچین

وانگه چهار تن را در باغ خویش بنشاند ...

ناصرخسرو
 
 
۱
۲
۳
۲۸
sunny dark_mode