گنجور

 
۴۱

هجویری » کشف المحجوب » باب الملامة » بخش ۲ - فصل

 

بدان که مذهب ملامت را اندر این طریقت آن شیخ زمانه خود حمدون قصار نشر کرده است و وی را اندر حقیقت ملامت لطایف بسیار است

از وی رحمة الله علیه می آید گفت الملامة ترک السلامة ...

... و اندر تحت این رمزی است بدان که به هیچ چیز از این طبع از درگاه خداوند تعالی نفورتر از آن نگردد که به جاه خلق و آدمی را آن مقدار بسنده باشد که کسی گوید نیکومردی است و او را بستاید وی جان و دل بدو دهد و از خدای تعالی بدو بازماند پس خایف پیوسته می کوشد که از محل خطر دور باشد و اندر این کوشش مر طالب را دو خطر باشد یکی خوف حجاب خلق و دیگر منع فعلی که خلق بدان فعل بدو بزهکار گردند و زبان ملامت بدو دراز کنند نه روی آن که با جاه ایشان بیارامد و نه برگ آن که ایشان را به ملامت خود بزهکار کند پس ملامتی را باید که نخست خصومت دنیایی و عقبایی از خلق منقطع کند بدانچه وی را گویند و مر نجات دل را فعلی کند که نه آن در شریعت کبیره باشد و نه صغیره تا مردمان وی را رد کنند تا خوفش اندر معاملت چون خوف قدریان باشد و رجایش اندر معاملت ملامت کنندگان چون رجای مرجیان باشد

و اندر حقیقت دوستی هیچ چیز خوشتر از ملامت نیست از آن که ملامت دوست را بر دل دوست اثر نباشد و دوست را جز بر سر کوی دوست گذر نباشد و اغیار را بر دل دوست خطر نباشد لإن الملامة روضة العاشقین و نطهة المحبین و راحة المشتاقین و سرور المریدین

و مخصوص اند این طایفه از ثقلین به اختیار کردن ملامت تن از برای سلامت دل و هیچ کس را از خلایق از مقربان و کروبیان و روحانیان این درجه نبوده است و از امم پیشین نیز از عباد و زهاد و اعیان خلق که بوده اند این مرتبه نه بجزگروهی را از این امت که سالکان طریق انقطاع دل اند ...

هجویری
 
۴۲

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ فی ذکر أئمَّتِهم من الصَّحابَةِ و التّابعینَ و مُتابِعیهم، رضی اللّه عنهم أجمعین » بخش ۴ - ۳ ابوعمرو عثمان بن عفان، رضی اللّه عنه

 

... پس عثمان به جای خلیل و غوغا به جای آتش و حسن به جای جبرییل اما ابراهیم را علیه السلام از بلا نجات و عثمان را رضی الله عنه اندر بلا هلاک و نجات را تعلق به بقا بود و هلاک را به فنا و اندر این معنی پیش از این طرفی گفته ام

پس اقتدای این طایفه به بذل مال و حیا و تسلیم امور و اخلاص اندر عبادت به وی است رضی الله عنه و وی بر حقیقت امام حق است اندر حقیقت و شریعت و طریقت وی اندر دوستی ظاهر است و بالله التوفیق

هجویری
 
۴۳

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ فی ذکر أئمَّتِهم من الصَّحابَةِ و التّابعینَ و مُتابِعیهم، رضی اللّه عنهم أجمعین » بخش ۵ - ۴ ابوالحسن علی بن ابی طالب، کرّم اللّه وجهه

 

... میآرند که یکی به نزدیک وی آمد که ای امیرالمؤمنین مرا وصیتی بکن گفت لاتجعلن أکبر شغلک بأهلک وولدک فإن یکن أهلک وولدک من أولیاء الله فان الله لایضیع اولیاءه و إن کانوا أعداء الله فما همک و شغلک لأعداء الله نگر تا شغل زن و فرزند را مهم ترین اشغال خود نگردانی که اگر ایشان از دوستان خدایند جل جلاله وی دوستان خود را ضایع نگرداند و اگر دشمنان خدایند عز و جل اندوه دشمنان خدای چه می داری

و تعلق این مسأله به انقطاع دل بود از دون حق جل جلاله که وی خود بندگان خود را چنان که خواهد می دارد هرگاه که یقین تو صادق بود چنان که موسی علیه السلام دختر شعیب را علیه السلام بر حالی هرچه صعب تر بگذاشت و به خداوند تسلیم کرد و ابراهیم هاجر و اسماعیل را برداشت علیهم السلام و به وادی غیر ذی زرع برد و به خداوند جل جلاله تسلم کرد و مر ایشان را اکبر شغل خود نساختند و همه دل در حق تعالی بستند تا مراد دو جهان بر آمد اندر حال بی مرادی به تسلیم امور به خداوند عز و جل و مانند است این سخن بدان که گفت کرم الله وجهه مر سایلی را که از وی پرسیده بود که پاکیزه ترین کسب ها چیست گفت غناء القلب بالله هرکه را دل به خدای تعالی توانگر باشد نیستی دنیا وی را درویش نگرداند و هستی آن شادی نیاردش و حقیقت آن به فقر و صفوت باز گردد و ذکر آن گذشت

پس اهل این طریقت اقتدا بدو کنند در حقایق عبارات و دقایق اشارات و تجرید از معلوم دنیا و نظاره اندر تقدیر مولی و لطایف کلام وی بیش از آن است که به عدد اندر آید و مذهب من اندر این کتاب اختصار است و بالله التوفیق

هجویری
 
۴۴

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ فی ذکر أئمَّتِهِم من اهل البیت » بخش ۲ - ۱ ابومحمد الحسن بن علی، کرّم اللّه وجهه

 

... وی را اندر این طریقت نظری تمام بود و اندر دقایق عبارات حظی وافر تا که گفت اندر حال وصیت علیکم بحفظ السرایر فان الله تعالی مطلع علی الضمایر بر شما بادا به حفظ اسرار که خداوند تعالی داننده ضمایر است

و حقیقت این آن بود که بنده مخاطب است به حفظ اسرار همچنان که به حفظ اظهار پس حفظ اسرار از التفات به اغیار بود و حفظ اظهار از مخالفت جبار

و می آید که چون قدریان غلبه گرفتند و مذهب اهل اعتزال اندر جهان پراکنده شد حسن البصری -رضي الله عنه- به حسن بن علی -رضي الله عنهما- نامه ای نبشت و گفت ...

هجویری
 
۴۵

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ فی ذکر أئمَّتِهِم من اهل البیت » بخش ۴ - ۳ ابوالحسن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، رضی اللّه عنهم

 

... و این از اوصاف کمال مستقیمان است زانچه رضا دادن به باطل باطل بود و دست بداشتن حق اندر حال خشم باطل و مؤمن مبطل نباشد

ونیز می آید که چون حسین علی را با فرزندان وی رضوان الله علیهم اندر کربلا بکشتند جز وی کسی نماند که بر عورات قیم بودی و او بیمار بود و امیرالمؤمنین حسین رضی عنهم وی را علی اصغر خواندی چون ایشان را بر اشتران برهنه به دمشق اندر آورند پیش یزید بن معاویه اخزاه الله یکی ورا گفت کیف أصبحتم یا علی و یا أهل بیت الرحمة قال أصبحنا من قومنا بمنزلة قوم موسی من آل فرعون یذبحون أبناءنا و یستحیون نساءنا فلا ندری صباحنا من مساءنا و هذا من حقیقة بلاءنا بامدادتان چون بود یا علی و یا اهل بیت رحمت گفت بامداد ما از جفای قوم خود چون بامداد قوم موسی از بلای قوم فرعون بود که فرزندان ایشان را می کشتند و عوراتشان را برده می گرفتند تا نه بامداد و نه شبانگاه می شناسیم و این از حقیقت بلای ماست و ما مر خداوند را جل جلاله شکر گوییم بر نعمتهای وی و صبر کنیم بر بلیات وی

و اندر حکایات است که هشام بن عبدالملک بن مروان سالی به حج آمد خانه را طواف می کرد خواست تا حجر ببوسد از زحمت خلق راه نیافت آنگاه بر منبر شد و خطبه کرد آنگاه زین العابدین علی بن الحسین رضی الله عنه به مسجد اندر آمد با رویی مقمر و خدی منور و جامه ای معطر و ابتدای طواف کرد چون به نزدیک حجر فراز رسید مردمان مر تعظیم ورا حجر خالی کردند که تا وی مر آن را ببوسید ...

هجویری
 
۴۶

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ فی ذکر ائمّتهم من التّابعین، رضوان اللّه علیهم » بخش ۲ - ۲ هَرِم بن حیّان، رضی اللّه عنه

 

... و این سخن را دو معنی بود یکی آن که دل را متابع حق گرداند به مجاهدت دیگر آن که خود را متابع دل گرداند به مشاهدت و این هر دو اصلی قوی است دل را متابع حق گردانیدن کار مردانی باشد که وی را از مکابره شهوت و مؤانست هوی بازستاندش و اندیشه های ناموافق به درجه ای ازوی منقطع گرداند که جز یاد حق فکری دیگر نماند و اندر تدبیر صحت و حفظ امور و نظر اندر آیات حق بندد تا محل محبت شود و خود را متابع دل گردانیدن کار کاملان باشد که حق تعالی دل ایشان را به نور جمال منور گردانیده باشد و از همه اسباب و علت رهانیده و به درجه اعلی رسانیده خلعت قرب بر افکنده و به الطاف خود بدان تجلی کرده و به مشاهدت و قرب بدان تولی کرده آنگاه او تن را موافق دل گرداند پس آن گروه صاحب القلوب باشند و این گروه مغلوب القلوب و آن که صاحب القلب بود مالک القلب بود و باقی الصفه و آن که مغلوب القلب بود فانی الصفه باشد

و حقیقت این مسأله بدان بازگردد که خداوند عز و جل گفت إلا عبادک منهم المخلصین ۴۰/الحجر و اندر این دو قرایت است مخلصین خوانند به کسر لام و مخلصین خوانند به نصب لام و مخلص فاعل بود و باقی الصفة و مخلص مفعول بود و فانی الصفة و این مسأله به جای دیگر مشرح از این بیارم إن شاء الله تعالی

و به حقیقت آنان که فانی الصفه باشند بزرگوارتر باشند که تن را موافق دل گردانند که دلهاشان اندر حضرت حق محول بود و اندر مشاهدت وی قایم از آن گروه که باقی الصفه باشند و دل را بتکلف موافق امر گردانند و بنای این بر اصل صحو و سکر و مجاهدت و مشاهدت باشد والله اعلم بالصواب

هجویری
 
۴۷

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ فی ذکر ائمّتهم من التّابعین، رضوان اللّه علیهم » بخش ۳ - ۳ ابوعلی الحسن بن ابی الحسن البصری، رحمةاللّه علیه

 

... و هم از وی می روایت کنند رحمة الله علیه که گفت إن صحبة الاشرار تورث سوء الظن بالاخیار

هرکه با طایفه بدان صحبت کند به نیکان آن طایفه بدگمان شود و این قولی سخت متقن است و اندر خور مر اهل این زمانه را که جمله منکرانند مر عزیزان حضرت حق جل جلاله را و آن از آن افتاده است که با این مستصوفان و اهل رسم صحبت کنند و فعلشان بر خیانت بینند و زبانشان بر دروغ و غیبت و گوششان بر استماع دوبیتی و بطالت و چشمشان بر لهو و شهوت و همتشان جمله جمع کردن حرام و شبهت پندارند که متصوفه را معاملت همین است و یا صوفیان را مذهب چنین لا بل که فعلشان همه طاعت است و زبانشان ذاکر حق و حقیقت و گوششان محل استماع شریعت و چشمشان موضع جمال مشاهدت و همتشان جوامع اسرار ربوبیت اگر قومی پدیدار آمدند که اندر زمره ایشان خیانت بر دست گرفته اند خیانت خاینان بدیشان بازگردد نه بدان احرار جهان و سادات زمان

پس کسی که با اشرار صحبت کند آن از شر وی باشد که اگر اندر وی خبری بودی با اخیار صحبت کردی الجنس مع الجنس اثر است پس هر کسی ملامت خود را باید کرد که صحبت با سزا و کفو خود کند منکران ایشان اشر و ارذل خلق خدای اند جل جلاله که صحبت ایشان با اشر و ارذل ایشان بوده است تا هوایی و مرادی نیافته اند بر ایشان منکر شده اند و یا اقتدا بدیشان کرده اند چون ایشان مهلک شده اند سوی آن اخیار و عزیزان خداوند تعالی نیامده اند که به چشم رضا اندر ایشان نگریستندی و مر صحبت ایشان را به جان و دل بخریدندی و از عالم طریق ایشان بگزیدندی و به برکات ایشان به مقصود دو جهان برسیدندی و از کل ببریدندی و اندر این معنی گفته اند ...

هجویری
 
۴۸

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ فی ذکر ائمّتهم من التّابعین، رضوان اللّه علیهم » بخش ۴ - ۴ سعید بن مسیّب، رحمة اللّه علیه

 

... راضی گرد به اندکی از دنیا با سلامت دینت چنان که راضی شدند قومی به بسیاری آن و رفتن دین ایشان از ایشان یعنی فقر با سلامت بهتر از غنای با غفلت که فقیر چون اندر دل نگرد اندیشه زیادت نیابد و اندر دست خود نگرد قناعت یابد و غنی اندر دل نگرد اندیشه زیادتی دنیا یابد و اندر دست خود نگرد دنیای پر شبهت بیند پس رضای دوستان به خداوند بی غفلت بهتر از رضای غافلان به دنیای پر غرور و آفت و حسرت و ندامت و زلت و معصیت

پس چون بلا بیاید غافلان گویند الحمد لله که بر تن نیامد و دوستان گویند الحمد لله که بر دین نیامد اگر تن اندر بلا بود چون دل اندر لقا بود بلا بر تن خوش بود و چون دل اندر غفلت بود اگرچه تن اندر نعمت بود آن نعمت نبود نقمت بود و به حقیقت رضا به قلیل دنیا کثیر دنیا بود و رضا به کثیر دنیا قلیل دنیا بود از آن چه قلیل آن چون کثیر آن است

و از وی می آید -رضي الله عنه- که اندر مکه نشسته بود مردی به نزدیک وی آمد و گفت مرا خبر ده از حلالی که اندر او حرام نباشد و از حرامی که اندر او حلال نباشد وی گفت -رضي الله عنه- ذکر الله حلال لیس فیه حرام و ذکر غیره حرام لیس فیه حلال یاد کرد حق تعالی حلالی است که در وی هیچ حرام نیست و یاد کرد دیگران غیر حلال است از آن که اندر ذکر وی نجات است و در ذکر غیر وی هلاک و الله اعلم بالصواب

هجویری
 
۴۹

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین » بخش ۵ - ۵ محمدبن واسع، رضی اللّه عنه

 

... که اندر وقت وی چون وی نبود و صحبت بسیار کس از صحابه و تابعین دریافته بود و گروهی را از مشایخ مقدم دیده اندر این طریقت بهره ای تمام داشت رضی الله عنه و اندر حقایق انفاسی عالی و اشارتی کامل

از وی آمده است که گفت ما رأیت شییا إلا و رأیت الله فیه هیچ چیزی ندیدم که نه حق را اندر آن بدیدم و این مقام مشاهدت باشد که بنده اندر غلبه دوستی فاعل به درجتی رسد که اندر فعل وی نگرد فعل نبیند فاعل بیند چنان که کسی اندر صورتی نگرد مصور بیند و حقیقت این به قول خلیل علیه السلام بازگردد که ماه و آفتاب و ستاره را گفت هذا ربی ۷۷/الأنعام و آن اندر حال غلبه شوق بود که هرچه می دید جمله به صفت محبوب خود می دید ازیرا که چون دوستان نگاه کنند عالمی بینند مقهور قهر وی و اسیر سلطان وی و وجود این در جنب قدرت فعل متلاشی و اندر ذل کن وی ناچیز به چشم اشتیاق اندر آن نگرند مقهور نبینند قاهر بینند مفعول نبینند فاعل بینند مخلوق نبینند خالق بینند و این اندر باب المشاهدات بیاریم ان شاء الله تعالی

و اینجا مر گروهی را غلطی بیوفتد که گویند گفته است آن مرد که رأیت الله فیه این مکان و تجزیت و حلول اقتضا کند و این کفر محض باشد از آن چه مکان جنس متمکن بود اگر تقدیر کند کسی که مکان مخلوق است باید که متمکن نیز مخلوق باشد و اگر تقدیر کند که متمکن قدیم است باید که مکان نیز قدیم بود و بدین قول دو فساد حاصل آید یا خلق را قدیم باید گفت و یا خالق را محدث و این هر دو کفر باشد پس این رؤیت او اندر چیزها به معنی آیات و دلایل و براهین وی بود اندر چیزها یا بدان معنی که اول گفتم و اندر این رموز لطیف است که به جایگاه بیارم إن شاء الله

هجویری
 
۵۰

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین » بخش ۸ - ۸ ابوعلی فُضَیل بن عیاض، رضی اللّه عنه

 

... هرکه خدای را -جل جلاله- به حق معرفت بشناسد به کل طاقت بپرستدش زیرا که آن که بشناسد به انعام و احسان و رأفت و رحمت شناسد چون شناخت دوست گیرد چون دوست گرفت طاعت دارد تا طاقت دارد از آن که فرمان دوستان کردن دشوار نباشد پس هر که را دوستی زیادت حرص بر طاعت زیادت

و زیادت دوستی از حقیقت معرفت بود چنان که عایشه -رضي الله عنها- روایت کند که شبی پیغمبر -علیه السلام- از جامه برخاست و از بر من غایب شد مرا صورت بست که وی به حجره ای دیگر رفت برخاستم و بر اثر وی می رفتم تا وی را به مسجد یافتم اندر نماز استاده و همی گریست تا بلال بانگ نماز بامداد بگفت وی اندر نماز بود چون نماز بامداد بگزارد و به حجره اندر آمد دیدم هر دو پایش آماسیده و هر دو سر انگشت طراقیده و زرداب از آن همی رفت بگریستم و گفتم یا رسول الله تو را گناه اولین و آخرین عفوکرده است چندین رنج بر خود چرا می نهی این کسی کند که مأمون العاقبه نباشد وی گفت یا عایشه این جمله فضل و منت و لطف و نعمت خدای است -جل جلاله- أفلا أکون عبدا شکورا نباید که من بنده شکور باشم چون او کرم و خداوندی کرد نباید که من نیز از راه بندگی به مقدار طاقت از راه شکر به استقبال نعمت باز شوم

و نیز وی -صلی الله علیه- به شب معراج پنجاه نماز قبول کرد و آن را گران نداشت تا به سخن موسی -علیه السلام- بازگشت و نماز به پنج بازآورد زیرا که اندر طبع وی مر فرمان را هیچ چیز مخالف نبود لأن المحبة الموافقة ...

... هارون گفت اندر پند زیادت کن گفتچون عمر بن عبدالعزیز را به خلافت نصب کردند سالم بن عبدالله و رجاء بن حیوة و محمد بن کعب القرظی را -رحمهم الله- بخواند و گفت من مبتلا شدم بدین بلیات تدبیر من چیست که من این را بلا می شناسم هر چند مردمان نعمت انگارند یکی گفت اگر خواهی که فردای قیامت تو را نجات باشد پیران مسلمانان را چون پدر خود دان و جوانان را چون برادران و کودکان را چون فرزندان آنگاه با ایشان معاملت چنان کن که اندر خانه با پدر و برادر و فرزند کنند که همه دیار اسلام همخانه توند و اهل آن عیالان تو زر أباک و أکرم أخاک و أحسن إلی ولدک زیارت کن پدر را و کرامت کن برادر را و نیکویی کن با فرزند آنگاه فضیل گفت یا أمیر المؤمنین من از روی خوب تو بر آتش دوزخ می بترسم که گرفتار شود بترس از خدای -تعالی- و حق وی بهتر از این بگزار

پس هارون گفت تو را وام هست گفت بلی وام خداوند است بر من طاعت وی اگر بگیرد مرا بدان ویل بر من گفت یا فضیل وام خلق می گویم گفت حمد و سپاس و شکر مر خدای را -جل جلاله- که مرا از او نعمت بسیار است و هیچ گله ندارم از او تا با بندگان وی بکنم آنگاه هارون صره ای زر هزار دینار پیش وی نهاد و گفت این را در وجهی صرف کن فضیل گفت یا أمیر المؤمنین این پندهای من تو را هیچ سود نداشت و هم از اینجا جور اندرگرفتی و بیدادی آغاز نهادی گفتا چه بیداد کردم گفت من تو را به نجات می خوانم و تو مرا اندر هلاک می افکنی این بیدادی نبود هارون گریان شد و از پیش وی بیرون آمد و گفت یا فضل بن الربیع ملک به حقیقت فضیل است

و این جمله دلیل صولت وی است به دنیا و اهل آن و حقارت زینت آن به نزدیک دل وی و ترک تواضع مر اهل دنیا را از برای دنیا ...

هجویری
 
۵۱

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین » بخش ۹ - ۹ ابوالفیض ذوالنون بن ابراهیم المصری، رضی اللّه عنه

 

... هر روز عارف ترسان تر و خاشع تر باشد زیرا که هر ساعت نزدیک تر بود و لامحاله حیرت وی بیشتر بود و خشوعش زیادت تر از آن که از هیبت و سلطان حق آگه گشته بود و جلال حق بر دلش مستولی شده خود را از وی دور نبیند و به وصل روی نه خشوعش بر خشوع زیادت شود چنان که موسی اندر حال مکالمت گفت یا رب أین أطلبک قال عند المنکسرة قلوبهم بار خدایا تو را کجا طلبم گفت آن جا که دل شکسته است و از خلاص نومیدگشته گفت بار خدایا هیچ دلی از دل من نومیدتر و شکسته تر نیست گفت من آنجایم که تویی

پس مدعی معرفت بی ترس و خشوع جاهل بود نه عارف و حقیقت معرفت را علامت صدق ارادت بود و ارادت صادق برنده اسباب و قاطع بنده باشد از دون خدای -عز و جل- چنان که ذی النون گوید -رضي الله عنه- الصدق سیف الله في أرضه ما وضع علی شیء إلا قطعه راستی شمشیر خدای است -عز و جل- اندر زمین و بر هیچ چیز نیاید الا که آن را ببرد و صدق رؤیت مسبب باشد نه اثبات سبب چون سبب ثابت شد حکم صدق برخاست و ساقط شد

و یافتم اندر حکایات وی که روزی با اصحاب در کشتی نشسته بودند در رود نیل به تفرج چنان که عادت اهل مصر بود کشتی دیگر می آمد و گروهی از اهل طرب در آنجا فساد همی کردند شاگردان را آن بزرگ نمود گفتند ایها الشیخ دعا کن تا آن جمله را خدای -عز و جل- غرق کند تا شومی ایشان از خلق منقطع شود ذو النون -رحمة الله علیه- بر پای خاست و دست ها برداشت و گفت بار خدایا چنان که این گروه را اندر این جهان عیش خوش داده ای اندر آن جهان نیز عیش خوششان ده مریدان متعجب شدند از گفتار وی چون کشتی پیشتر آمد و چشمشان بر ذو النون افتاد فراگریستن آمدند و رودها بشکستند و توبه کردند و به خدای بازگشتند وی -رحمة الله علیه- شاگردان را گفت عیش خوش آن جهانی توبه این جهانی بود ندیدید که مراد جمله حاصل شد بی از آن که رنجی به کسی رسیدی ...

هجویری
 
۵۲

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین » بخش ۱۲ - ۱۲ ابویزید طیفور بن عیسی البسطامیّ، رضی اللّه عن

 

... و از وی می آید که گفت عملت فی المجاهدة ثلاثین سنة فما وجدت شییا أشد علی من العلم و متابعته و لو لا اختلاف العلماء لبقیت و اختلاف العلماء رحمة إلا في تجرید التوحید

سی سال مجاهدت کردم هیچ چیز نیافتم که بر من سخت تر از علم و متابعت آن بودی و اگر اختلاف علما نبودی من از همه چیزها بازماندمی و حق دین نتوانستمی گزارد و اختلاف علما رحمت است به جز اندر تجرید توحید و به حقیقت چنین است که طبع به جهل مایل تر باشد از آن چه به علم و به جهل بسیار کار توان کرد بی رنج و به علم یک قدم بی رنج نتوان نهاد و صراط شریعت بسیار بارکتر و پرخطرتر از صراط آن جهانی پس باید که اندر همه احوال ها چنان باشی که اگر از احوال رفیع و مقامات خطیر بازمانی و بیفتی اندر میدان شریعت افتی و اگر همه از تو بشود باید که معاملت با تو بماند که اعظم آفات مر مرید را ترک معاملت بود و همه دعاوی مدعیان اندر برزش شریعت متلاشی شود و همه ارباب لسان در برابر آن برهنه گردند

و از وی -رحمة الله علیه- می آید که گفت الجنة لا خطر لها عند أهل المحبة و أهل المحبة محجوبون بمحبتهم بهشت را خطری نیست به نزدیک اهل محبت و اهل محبت بازمانده اند و اندر پوشش اند از محبوب یعنی بهشت مخلوق است اگرچه بزرگ است و محبت وی صفت وی است نامخلوق و هر که از نامخلوق به مخلوق بازماند بی خطر بود پس مخلوق به نزدیک دوستان خطر ندارد و دوستان به دوستی محجوب اند از آن چه وجود دوستی دوی اقتضا کند و اندر اصل توحید دوی صورت نگیرد و راه دوستان از وحدانیت به وحدانیت بود و اندر راه دوستی علت دوستی آید و آفت آن که اندر دوستی مریدی و مرادی باید یا مرید حق مراد بنده و یا مراد حق مرید بنده اگر مرید حق بود و مراد بنده هستی بنده ثابت بود اندر مراد حق و اگر مرید بنده و مراد حق به طلب و ارادت مخلوق را بدو راه نیست ماند اینجا آفت هستی محب به هر دو حال پس فنای محب اندر بقای محبت درست و تمام تر از آن که قیامش به بقای محبت

و از وی می آید -رضي الله عنه- که گفت یک بار به مکه شدم خانه مفرد دیدم گفتم حج مقبول نیست که من سنگ ها از این جنس بسیار دیده ام بار دیگر برفتم خانه دیدم و خداوند خانه دیدم گفتم که هنوز حقیقت توحید نیست بار سدیگر برفتم همه خداوند خانه دیدم و خانه نه به سرم فروخواندند یا با یزید اگر خود را ندیدیی و همه عالم را بدیدیی شرک نبودی و چون همه عالم نبینی و خود را بینی شرک باشد آنگاه توبه کردم و از توبه نیز توبه کردم و از دیدن هستی خود نیز توبه کردم

و این حکایتی لطیف است اندر صحت حال وی و نشانی خوب مر ارباب احوال را و الله أعلم

هجویری
 
۵۳

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین » بخش ۱۳ - ۱۳ ابوعبداللّه الحارث بن اسد المحاسبی، رضی اللّه عنه

 

... عالم بود به اصول و فروع و همه اهل علم را تولا و اقتدا در وقت وی به وی بود کتابی کرده است رغایب نام اندر اصول تصوف و به جز آن وی را تصانیف بسیار است اندر هر فن عالی حال و بزرگ همت بود و اندر وقت خود شیخ المشایخ بغداد بود

ازوی روایت آرند که گفت العلم بحرکات القلوب فی مطالعة الغیوب أشرف من العمل بحرکات الجوارح آن کس که به حرکات دل اند رمحل غیب عالم بود بهتر از آن که به حرکات جوارح عامل بود مراد اندر این آن است که علم محل کمال است و جهد محل طلب و علم اندر پیشگاه بهتر از آن که جهد بر درگاه که علم مرد را به درجه کمال رساند و جهد از درگاه اندر نگذراند و به حقیقت علم بزرگ تر از عمل بود از آن که خداوند تعالی را به علم توان شناخت و به عمل اندر نتوان یافت و اگر به عمل بی علم بدو راه باشدی نصاری و رهبانان اندر شدت اجتهادشان اندر مشاهده اندی و مؤمنان عاصی اندر مغایبه پس عمل صفت بنده است و علم صفت خداوند تعالی

و بعضی از راویان این قول را غلطی افتاده است و هر دو عمل را روایت کنند و گویند العمل بحرکات القلوب اشرف من العمل بحرکات الجوارح و این محال است که عمل بنده به حرکات دل تعلق نکند و اگر بدین فکرت و مراقبت احوال باطن می خواهد این خود بدیع نباشد که پیغمبر گفت علیه السلام تفکر ساعة خیر من عبادة سنة

و به حقیقت اعمال باطن فاضل تر از اعمال جوارح و تأثیر اعمال باطن تمام تر از تأثیر اعمال ظاهر و از آن بود که گفتند نوم العالم عبادة و سهر الجاهل معصیة

خواب عالم عبادت بود و بیداری جاهل معصیت از آن چه اندر خواب و بیداری سرش مغلوب باشد و چون سر مغلوب گردد تن نیز مغلوب گردد پس سر مغلوب به غلبه حق بهتر از نفس غالب به حرکات ظاهر و مجاهدت ...

هجویری
 
۵۴

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین » بخش ۱۶ - ۱۶ ابوعلی شقیق بن ابراهیم الأزْدی، رضی اللّه عنه

 

و منهم سرهنگ اهل بلا و بلوی و مایه زهد و تقوی ابوعلی شقیق بن ابراهیم الأزدی رضی الله عنه

عزیز قوم و مقتدای ایشان بود و عالم به جمله علوم شرعی و معاملتی و حقیقتی و وی را تصانیف بسیار است اندر فنون علم و صاحب ابراهیم بن ادهم بود و بسیاری از مشایخ را دیده بود و صحبت ایشان را دریافته

از وی می آید که گفت رضی الله عنه جعل الله أهل طاعته أحیاء فی مماتهم و أهل المعاصی أمواتا فی حیاتهم خداوند تعالی اهل طاعت خود را اندر حال مرگ زنده گردانید و اهل معصیت را اندر زندگی مرده یعنی مطیع اگرچه مرده باشد زنده بود که ملایکه بر طاعت وی آفرین همی کنند تا به قیامت و ثوابش مؤبد بود پس وی اندر فنای مرگ باقی بود به بقای جزا ...

هجویری
 
۵۵

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین » بخش ۱۸ - ۱۸ ابومحفوظ معروف بن فیروز الکرخی، رضی اللّه عنه

 

... از وی می آید که گفت للفتیان ثلاث علامات وفاء بلا خلاف و مدح بلا جود و عطاء بلا سؤال علامت جوانمردان سه چیز بود یکی وفایی بی خلاف و دیگر ستایشی بی جود وسدیگر عطایی بی سؤال اما وفای بی خلاف آن بود که اندر عهد عبودیت بنده مخالفت و معصیت بر خود حرام دارد و مدح بی جود آن بود که از کسی نیکویی ندیده باشد وی را نیکو گوید و عطای بی سؤال آن باشد که چون هستی بود اندر عطا تمییز نکند و چون حال کسی معلوم شود وی را سؤال نفرماید و این جمله از خلقی بود به خلقی اما همه خلایق اندر این سه صفت عاریت اند و این هر سه صفت حق است جل و علا و فعل وی با بندگانش از آن چه اندر وفا با دوستان خلاف نکند هر چند که ایشان در وفای خود خلاف کنند وی جل جلاله به جای ایشان لطف زیادت کند و علامت وفای وی آن است که در ازل بی فعل نیک بنده مر او را بخواند و امروز به علت معصیت وی را نراند و مدح بی جود جز وی نکند که وی جل جلاله محتاج فعل بنده نیست و بنده را بر اندکی از کردار ثنا گوید له الحمد فی الآخرة و الاول و عطای بی سؤال جز وی نتواند داد از آن چه کریم است حال هر یک بداند و مقصود هر یک بی سؤال وی حاصل کند

پس چون خدای عز و جل بنده را کرامتی کند و وی را بزرگ گرداند و به قرب خود مخصوص کند با وی این هر سه بکند و وی به جهد به مقدار امکان معاملت خود با خلق همین گرداند آنگاه ورا نام فتوت دهند و اندر زمره فتیان نامش ثبت گردانند و این هر سه صفت ابراهیم پیغمبر بود علیه السلام بر حقیقت و به جایگاه این را بیاریم ان شاء الله عز وجل

هجویری
 
۵۶

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین » بخش ۱۹ - ۱۹ ابوعبدالرّحمان حاتم بن عُنوان الأصم، رضی اللّه عنه

 

... وی را کلام عالی است اندر دقایق رؤیت آفات نفس و رعونات طبع و تصانیف مشهور اندر علم معاملات

از وی می آید که گفت الشهوة ثلاثة شهوة فی الأکل و شهوة فی الکلام و شهوة فی النظر فاحفظ الأکل بالثقة و اللسان بالصدق و النظر بالعبرة شهوت سه است یکی اندر طعام و دیگر اندر گفتار و سدیگر اندر دیدار نگاه دار خورش خود را به باور داشت و اعتماد بر خداوند جل جلاله و زبان را به راست گفتن و چشم را به عبرت نگریستن پس هر که اندر اکل توکل کند از شهوت اکل رسته باشد و هر که به زبان صدق گوید از شهوت زبان رسته باشد و هر که به چشم راست بیند از شهوت چشم رسته باشد و حقیقت توکل از راست دانستن بود که وی را چون به راستی به روزی دادن باور دارد آنگاه به راستی دانش خود عبارت کند آنگاه از راستی معرفت خود نظر کند تا اکل و شربش جز دوستی نبود و عبارتش جز وجد نه و نظرش به جز مشاهدت نه پس چون راست داند حلال خورد و چون راست گوید ذکر گوید و چون راست بیند وی را بیند زان که جز داده وی به اذن وی خوردن حلال نیست و جز ذکر وی اندر هژده هزار عالم ذکر کس راست نیست و جز اندر جمال و جلالش اندر موجودات نظاره کردن روا نیست چون از وی گیری و به اذن وی خوری شهوت نباشد و چون ازوی گویی وبه اذن وی گویی شهوت نباشد و چون فعل وی بینی و به دستوری وی بینی شهوت نباشد و باز چون به هوای خود خوری اگر چه حلال باشد شهوت بود و چون به هوای خود گویی هر چند ذکر بود دروغ و شهوت بود و اگر به هوای خود نگری اگرچه استدلال کنی وبال و شهوت باشد و هو اعلم

هجویری
 
۵۷

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین » بخش ۲۰ - ۲۰ ابوعبداللّه محمدبن ادریس الشّافعی، رضی اللّه عنه

 

... و پیوسته اندر طبعش ارادت عزلتی می بود و طلب می کرد تحقیق این طریق را تا گروهی بر وی مجتمع شدند و اقتدا بر او کردند احمدبن حنبل از ایشان بود آنگاه به طلب جاه و برزش امامت مشغول شد و از آن بازماند و اندر همه احوال محمود الخصال بود

و اندر ابتدای احوال از متصوفه اندر دلش خشونتی می بود تا سلیم راعی را بدید و بدو تقرب کرد از بعد آن هر کجا رفتی طلب کننده حقیقتی بودی

از وی می آید که گفت إذا رأیت العالم یشتغل بالرخص فلیس یجیء منه شیء چون عالم را بینی که رخص و تأویلات مشغول گردد بدان که از وی هیچ نیاید یعنی علما پیشگاه همه خلایق اند روا نباشد که کسی قدم پیش از ایشان نهد اندر هیچ معنی و راه حق جز به احتیاط و مبالغت اندر مجاهدت نتوان رفت و رخص طلب کردن کار کسی باشد که ازمجاهدت بگریزد و خواهد که خود را تخفیف اختیار کند پس رخص طلب کردن درجت عوام باشد تا از دایره شریعت بیرون نیفتد و مجاهدت برزیدن درجت خواص تا ثمرت آن در سر بیابند و علما خواص اند چون خاص را به درجت عام رضا بود ازوی هیچ نیاید و نیز رخص طلبکردن سبک داشت فرمان بود و علما دوستان حق تعالی اند و دوست مر فرمان دوست را سبک ندارد و ادنا درجت آن اختیار نکند بلکه در آن احتیاط کند ...

هجویری
 
۵۸

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین » بخش ۲۱ - ۲۱ ابوعبداللّه احمدبن حنبل، رضی اللّه عنه

 

... و اندر آخر عهد وی قومی به نزدیک وی آمدند و گفتند چه گویی اندر این قوم که تو را بزدند گفت چه گویم از برای خدای زدند پنداشتند که من بر باطلم اگر ایشان بر حق اند به مجرد زخم من به قیامت با ایشان خصمی نکنم

و وی را کلام است عالی اندر معاملت و هرکه ازوی مسألتی پرسیدی اگر معاملتی بودی جواب گفتی و اگر حقیقتی حواله به بشر حافی کردی چنان که روزی یکی بیامد و گفت ما الإخلاص قال الخلاص من آفات الأعمال اخلاص چیست گفت اخلاص آن است که از آفات اعمال خلاص یابی یعنی عملت بی ریا و سمعه شود گفت ما التوکل قال الثقة بالله توکل چیست گفت باور و استوار داشت خدای اندر روزی خود

گفت ما الرضا قال تسلیم الأمور إلی الله رضا چیست گفتآن که کارهای خود به خداوند تعالی سپاری ...

هجویری
 
۵۹

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین » بخش ۲۵ - ۲۵ ابو زکرّیا یحیی بن مُعاذ الرّازی، رضی اللّه عنه

 

و منهم لسان محبت و وفا و زین طریقت و ولا ابوزکریا یحیی بن معاذ الرازی رضی الله عنه

عالی حال و نیکو سیرت بود و اندر حقیقت رجا به حق تعالی قدمی تمام داشت تا حصری رحمة الله علیه گوید که خداوند تعالی را دو یحیی بود یکی از انبیا و دیگر از اولیا یحیی بن زکریا علیه السلام طریق خوف چنان سپرد که همه مدعیان به خوف از فلاح خود نومید شدند و یحیی بن معاذ طریق رجا را چنان سپرد که دست همه مدعیان به رجا اندر خاک مالید گفتند حال یحیی ابن زکریا علیه السلام معلوم است حال این یحیی چگونه بود گفت به من رسیده است که هرگز وی را جاهلیت نبود و و بر وی کبیره ای نرفت و اندر معاملت و برزش آن جدی داشت که کس طاقت وی نداشتی از اصحاب

گفتند ایها الشیخ مقامت مقام رجاست و معاملت معاملت خایفان گفت بدان ای پسر که ترک عبودیت ضلالت بود و خوف و رجا دو قایمه ایمان اند محال باشد که کسی به برزش رکنی از ارکان ایمان به ضلالت افتد خایف عبادت کند ترس قطیعت را و راجی امید وصلت را تا عبادت موجود نباشد نه خوف درست آید نه رجا و چون عبادت حاصل بود این خوف و رجا بجمله عبارتی بود و آن جا که عبادت باید عبارت هیچ سود ندارد ...

هجویری
 
۶۰

هجویری » کشف المحجوب » بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین » بخش ۲۶ - ۲۶ ابوحَفص عمر بن سالم النّیسابوریّ رضی اللّه عنهالحدّاد

 

... و همان آهنگری می کرد تا به باورد شد و ابوعبدالله باوردی را بدید و عهد ارادت وی گرفت و چون به نیسابور باز آمد روزی اندر بازار نابینایی قرآن می خواند وی بر دوکان خود نشسته بود سماع آن وی را غلبه کرد و از خود غایب شد دست اندر آتش کرد و آهن تافته بی انبر بیرون آورد چون شاگرد آن بدید هوش از ایشان بشد چون بوحفص به حال خود بازآمد دست از کسب بداشت و نیز بر دوکان نیامد

از وی می آید که گفت ترکت العمل ثم رجعت إلیه ثم ترکنی العمل فلم أرجع إلیه عمل دست بداشتم آنگاه بدان بازگشتم چون عمل دست از من بداشت نیز بدان بازنگشتم از آن که هر چیزی که ترک آن به تکلف و کسب بنده باشد ترک آن اولی تر باشد از فعل آن اندر صحت این اصل که جمله اکتساب محل آفات اند و قیمت آن معنی را باشد که بی تکلف از غیب اندر آید و اندر هر محل که اختیار شود و بنده بدان متصل شود لطیفه حقیقت از آن زایل شود پس ترک و اخذ هیچ چیز بر بنده درست نیاید از آن چه عطا و زوال از خداوند است تعالی و تقدس و به تقدیر وی چون عطا آمد از حق اخذ آمد و چون زوال آمد ترک آمد و چون چنین آمد قیمت مر آن را باشد که قیام اخذ و ترک بدان است نه آن که بنده به اجتهاد جالب ودافع آن باشد پس هزار سال اگر مرید به قبول حق گوید چنان نباشد که یک لمحه حق به قبول وی گوید که اقبال لایزال اندر قبول ازل بسته است و سرور سرمد اندر سعادت سابق وبنده را به اخلاص خود جز به خلوص عنایت حق راه نیست و بس عزیز بنده ای باشد که اسباب را مسبب از حال وی دفع کند والله اعلم

هجویری
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۲۱۳
sunny dark_mode