گنجور

 
۳۹۶۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۶

 

... یادگار جگر سوخته مجنون است

لاله ای چند که از دامن صحرا برخاست

برسان زود به من کشتی می را ساقی ...

صائب تبریزی
 
۳۹۶۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۷

 

... شرم عشق است که پامال نگردد هرگز

لاله افکنده سر از خاک شهیدان برخاست

که دگر ز اهل کرم رحم به محتاج کند ...

صائب تبریزی
 
۳۹۶۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۸

 

... پیش دریای پر آتش چه نماید شرری

لاله افکنده سر از خاک شهیدان برخاست

غوطه در چشمه خورشید زند دیده وری ...

صائب تبریزی
 
۳۹۶۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۰

 

... آه گرمی که گره در دل پر خون من است

همچو داغ از جگر لاله احمر پیداست

می کند گل ز جبین تیرگی و صافی دل ...

صائب تبریزی
 
۳۹۶۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۲

 

... مشک خالص شدن از صافی این خون پیداست

همچو داغ از جگر لاله و چون درد از می

خون ما سوختگان زان لب میگون پیداست ...

... من گرفتم نفس سوخته را ضبط کنم

داغ من چون جگر لاله ز بیرون پیداست

به خموشی نشود راز محبت مستور ...

صائب تبریزی
 
۳۹۶۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۵

 

... گل چسان چهره شود با تو که یاقوت بود

سنگداغ از رخ چون لاله ستانی که تراست

چین ز ابروی گرهگیر تو خط هم نگشود ...

صائب تبریزی
 
۳۹۶۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۹

 

... هم ز سرگرمی خویش است چراغی که مراست

نیست چون لاله مرا چشم به دست دگران

می برون آورد از خویش ایاغی که مراست ...

صائب تبریزی
 
۳۹۶۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۵

 

لاله روشنگر چشم و دل سودایی ماست

دیدن سوختگان سرمه بینایی ماست ...

صائب تبریزی
 
۳۹۶۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۳

 

... صید را زنده گرفتن هنر صیادست

از سواد ورق لاله چنین شد روشن

که سیه بختی و خونین جگری همزادست ...

صائب تبریزی
 
۳۹۷۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۷

 

لاله رویی که ازو خار مرا در جگرست

برگریزان دل و باغ و بهار نظرست ...

صائب تبریزی
 
۳۹۷۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۵

 

... از جگرداری من آتش سوزان داغ است

نیست چون لاله ز خونین جگری رنگ ترا

ورنه شیرازه اوراق پریشان داغ است ...

... از برون دادن این آتش پنهان داغ است

می کند از قدح لاله تراوش صایب

که نصیب جگر از نعمت الوان داغ است

صائب تبریزی
 
۳۹۷۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۵

 

... در ته خرقه پشمینه درویشان است

چهره نعمت الوان شهان چون لاله

داغ نان جو و کشکینه درویشان است ...

صائب تبریزی
 
۳۹۷۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۷

 

... کهکشان جاده همت والای من است

به تماشای گل و لاله به بستان نروم

گل رخسار سخن لاله حمرای من است

غیر زنجیر که سر در قدم من دارد ...

صائب تبریزی
 
۳۹۷۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۸

 

... این چه شوری است که با این می لب شیرین است

این نه لاله است که از مستی سودازدگان

دامن دشت جنون پر ز کف خونین است ...

صائب تبریزی
 
۳۹۷۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۰

 

... بوسه ای گر نربوده است ز یاقوت لبش

دهن لاله چرا تا به جگر سوخته است

آتش از خانه همسایه به همسایه فتد ...

صائب تبریزی
 
۳۹۷۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۱

 

... دیدن دامن تر چند شود دوزخ من

ای خوشا لاله که دامان ترش سوخته است

می زند موج ز خاکستر او آب حیات ...

... که مراد دو جهان در نظرش سوخته است

این قدر داغ دل لاله جگر سوز نبود

بر دل گرم که یارب جگرش سوخته است ...

... دامن دشت جنون بی اثر مجنون نیست

لاله دستی است که در زیر سرش سوخته است

گرچه یاقوت نمی سوزد از آتش صایب

لاله از آتش گلها جگرش سوخته است

صائب تبریزی
 
۳۹۷۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۱

 

هر که را می نگرم سوخته جان افتاده است

این چه برق است درین لاله ستان افتاده است

نیست ممکن که به خورشید درخشان نرسد ...

صائب تبریزی
 
۳۹۷۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۴

 

... رشته آهی که سر از دل گوهر زده است

خال گستاخ تو چون لاله جگر سوخته ای است

که سراپرده خود بر لب کوثر زده است ...

صائب تبریزی
 
۳۹۷۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۷

 

... فارغ از لفظ بود هر که به مضمون زده است

داغم از لاله که از صبح ازل کاسه خویش

از دل خاک برآورده و در خون زده است ...

... تا قیامت دهد از سلطنت مجنون یاد

سکه داغ که بر لاله هامون زده است

عزت داغ جنون دار که فرمانده عقل ...

صائب تبریزی
 
۳۹۸۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۷

 

... بوستان از گل و ریحان رخ و زلف لیلی

دشت از لاله ستان سینه مجنون شده است

می کند جلوه فانوس سیه خیمه دشت

لاله از بس که فروزنده به هامون شده است

بحر اخضر شده از سبزه شاداب چمن ...

... گرد رخسار گلستان خط شبگون شده است

چهره لاله عذاران شده ویرانه ز گل

جغد چون خال فریبنده و موزون شده است ...

... خار دیوار به سرپنجه مرجان ماند

چمن از لاله و گل بس که شفق گون شده است

بس که از جوش گل و لاله گلستان شده تنگ

دهن رخنه دیوار پر از خون شده است

هر زمان صورتی از غیب چمن می گیرد

لاله و گل صدف خامه بیچون شده است

دیده از نقش به نقاش نمی پردازد ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۹۷
۱۹۸
۱۹۹
۲۰۰
۲۰۱
۳۶۲