گنجور

 
۳۹۲۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۶

 

مجلس امشب از فروغ لاله رویان روشن است

بی خبر هر سو که می غلطد نگاهم گلشن است ...

صائب تبریزی
 
۳۹۲۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۶

 

... در جنون پهلو تهی از سنگ طفلان کردن است

باده روشن کشیدن در کنار لاله زار

شمع روشن بر سر خاک شهیدان کردن است ...

صائب تبریزی
 
۳۹۲۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۶

 

... صایب از بس همت من سربلند افتاده است

لاله خورشید ننگ طرف دستار من است

صائب تبریزی
 
۳۹۲۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۰

 

آن که داغ لاله زار از روی آتشناک اوست

سینه ما چاک چاک از غمزه بیباک اوست ...

صائب تبریزی
 
۳۹۲۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۴

 

... آفتابی کز شفق رخسار در خون شسته است

داغ ناخن خورده ای از لاله زار حسن اوست

شب که هر تارش به آشوب دگر آبستن است ...

صائب تبریزی
 
۳۹۲۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۹

 

... جان ما با آن قد رعنا به هم پیوسته است

در جگرگاه زمین یک لاله بی داغ نیست

دل سیاهی با می حمرا به هم پیوسته است ...

صائب تبریزی
 
۳۹۲۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱۰

 

هر که از داغ تو در دل لاله زاری داشته است

در دل آتش مهیا نوبهاری داشته است ...

... تیغ خوبان طرفه آب خوشگواری داشته است

لاله ای بوده است کز خاکش برآورده است سر

عاشقان بی کس اگر شمع مزاری داشته است ...

صائب تبریزی
 
۳۹۲۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۰

 

... غنچه را مینا ز زور باده بر سنگ آمده است

از سیه مستی ز دست لاله جام افتاده است

قمریان را گرچه طوق بندگی بر گردن است ...

صائب تبریزی
 
۳۹۲۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۴

 

سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است

توبه را آتش به جان از لاله زار افتاده است

تا ز سیر گلشن آن سرو خرامان پا کشید ...

صائب تبریزی
 
۳۹۳۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۶

 

... در بیابانی که این مجنون به دور افتاده است

تا که دیگر در خمار افتاده کز هر لاله ای

هر طرف پیمانه ای پر خون به دور افتاده است ...

صائب تبریزی
 
۳۹۳۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۰

 

... تاک از یک آستین صد دست بیرون کرده است

آنچه در دامان کهسارست صایب لاله نیست

سنگ را محرومی فرهاد دلخون کرده است

صائب تبریزی
 
۳۹۳۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۴

 

... ورنه این جامی که می بینی سر جم خورده است

کعبه در خون غزالان همچو داغ لاله است

تا صف مژگان خونریز تو بر هم خورده است ...

صائب تبریزی
 
۳۹۳۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵۰

 

... در زمان قامت او سرو ناموزون شده است

همچو داغ لاله چسبیده است صایب بر جگر

آه ما از بس که نومید از در گردون شده است

صائب تبریزی
 
۳۹۳۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵۱

 

... در حریم باغ خاری بی گل بی خار نیست

جوش خون لاله تا مژگان دیوار آمده است

بس که مرغان چمن بدمستی از حد می برند ...

... صد هزاران اختر مسعود سیار آمده است

از فروغ لاله و گل گشته یک چشم پر آب

هر که چون شبنم به سیر باغ و گلزار آمده است ...

... کان لعل از هر رگ سنگی پدیدار آمده است

از هجوم لاله و گل بر سر دیوار خار

چون زبان مار زنهاری به زنهار آمده است ...

صائب تبریزی
 
۳۹۳۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵۹

 

... هر سر خاری خدنگ جان شکاری بوده است

لاله کز خون جگر امروز ساغر می زند

بر سریر کامرانی تاجداری بوده است ...

صائب تبریزی
 
۳۹۳۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۰

 

... در دل پر خون عاشق چون فغان پیچیده است

داغ دست الفت از دامان برگ لاله داشت

در سر ما دود سودا همچنان پیچیده است ...

... مصرع زنجیر ما سوداییان پیچیده است

لاله رخساری که ما را غوطه در خون داده است

غنچه از دلبستگان یک زبان پیچیده است ...

صائب تبریزی
 
۳۹۳۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۷

 

... ماتم و سور جهان صایب به هم آمیخته است

صاف و درد این چمن چون لاله یک پیمانه است

صائب تبریزی
 
۳۹۳۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۱

 

... ماتم و سور جهان با یکدگر آمیخته است

صاف و درد این چمن چون لاله یک پیمانه است

نیست در فکر گلستان بلبل بی درد ما ...

صائب تبریزی
 
۳۹۳۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۸

 

... سنگ اگر در مرگ عاشق خون نمی گرید چرا

بیستون از لاله نخل ماتم فرهاد بست

رشته بی تابی غیرت اگر باشد رسا ...

صائب تبریزی
 
۳۹۴۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۹

 

... در به روی آفتاب این روزن مسدود بست

مستی غفلت نمی خواهد شراب لاله رنگ

تا به کی خواهی حنا بر پای خواب آلود بست ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۹۵
۱۹۶
۱۹۷
۱۹۸
۱۹۹
۳۶۲