گنجور

 
۳۱۸۱

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - بازاز سمن و گل چمن آراست جهان را

 

... کز روی گل زرد رباید یرقان را

وقتست که مشاطه گر لاله گشاید

چون نافه ی سربسته سر غالیه دان را

فیض نفس پاک ز بوی گل و لاله

کیفیت می داد کل کوزه گران را ...

... آن اتش گلفام ده امروز که گردون

از چشمه ی خور آب دهد لاله ستان را

وان آب شفق رنگ روان ساز که در جام ...

بابافغانی
 
۳۱۸۲

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در منقبت سبطین علیهماالسلام و مدح شاه اسمعیل صفوی

 

... که رقم یافته بر صفحه ی برگ سمنست

لاله ی وادی طورست گل روی حسین

که چراغ حرم شاه نجف در سخنست ...

... در غم تشنگی غنچه ی سیراب حسین

داغها بر جگر لاله ی خونین کفنست

یا حسن پرده برانداز که بی شمع رخت ...

بابافغانی
 
۳۱۸۳

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در منقبت امام همام علی بن موسی الرضا علیه التحیة والثناء

 

... در آن صحیفه که طغرای او کنند رقم

چه جای لاله ی نعمان و برگ نسترنست

سواد خاتم فیروزه ی سعادت او ...

... بنفشه مهر جواز قوافل ختنست

چو داغ لاله شهیدان راه عشق ترا

نشان مهر و وفا بر حواشی کفنست ...

بابافغانی
 
۳۱۸۴

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در منقبت امام همام علی بن موسی الرضا علیه السلام

 

... ز خاک سوخته ی داغ آتشین رویان

دمید لاله و سوزش هنوز در کفنست

نه روز آنست که در خانه مست بتوان بود ...

... دهان غنچه ی سیراب پر در عدنست

چو لاله بی گل روی تو جامه چاک زدن

بتر ز واقعه ی بیستون و کوهکنست ...

... چه جای دم زدن یاسمین و نسترنست

چراغ دولت او لاله ی ابد پیوند

نهال همت او شمع آسمان لگنست ...

بابافغانی
 
۳۱۸۵

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - چمن شکفت و جهان پر ز سوسن و سمنست

 

... گل شراب در آیینه ی رخ ساقی

چو برگ لاله فروزان میان یاسمنست

دگر فرود نیاید به گوشه ی محراب ...

بابافغانی
 
۳۱۸۶

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح تاج الفقراء شاه حسن

 

... رشک صد گلشن آزاد ز سرو و سمنست

معنی آیت نورش چمن لاله و گل

صفت عارض حورش ورق نسترنست ...

بابافغانی
 
۳۱۸۷

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در منقبت سلطان علی بن موسی الرضا علیه التحیة والثناء

 

... ان کعبه راست خار مغیلان بجای گل

وین روضه راست لاله و ریحان بجای خار

آوازه ی جمال تو هر کس که بشنود ...

بابافغانی
 
۳۱۸۸

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در مدح سلطان یعقوب

 

گل شکفت و لاله هم وا کرد از طومار مشک

می زند باز از ریاحین جوش در گلزار مشک ...

... کرد بهر امتحان بیرون ز نوک خار مشک

آهوی چینست پنداری صبا در لاله زار

کز وی افتد هر طرف در گرمی رفتار مشک

در حریم بوستان گر شکل آهویی کشند

لاله اش خون بخشد و برگ گلش از خار مشک

از گل نمدیده بویی بس عجب دلکش رسید ...

... کرده گویا ساقی مشکین نفس در کار مشک

لاله دارم عطر ساغر گر نباشد گو مباش

هست لای باده در پیمانه ی خمار مشک ...

... با زبان حال می کرد این غزل تکرار مشک

ای خطت ریحان و خالت لاله و رخسار مشک

نرگست آهوی چین و آن مردم خونخوار مشک ...

... می برد هر دم شبیخونی زهی عیار مشک

آهوی فکرم بسیر لاله زار مدح تو

خورد صد پی خون دل تا ماند ازو آثار مشک ...

... تا به رفتن هر شب آهوی جهان پیمای روز

افگند در لاله زار گنبد دوار مشک

جام می در دست و زلف ساقیت در چنگ باد ...

بابافغانی
 
۳۱۸۹

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح شاه تاج الدین حسن

 

... تازه گردد نرگس مخمور از دست و ترنج

لاله را چون دامن یوسف بدرد پیرهن

چاک پیراهن گشاید غنچه و چین قبا

داغهای دل نماید لاله ی خونین کفن

بر سر خاک شهید عشق گردد ده زبان ...

... تا کنند از آب زر پر دفتر گل عشر و خمس

در کتاب لاله تا باشد خط از مشک ختن

نامه ی عمرت بعنوان بقا پیوسته باد ...

بابافغانی
 
۳۱۹۰

بابافغانی » دیوان اشعار » ترکیبات » ترکیب بند در رثاء سلطان یعقوب

 

... دم خوش از نهاد نوع انسان بر نمی آید

چمن پژمرده و گل خشک و بی جان لاله و نرگس

بجز بوی فنا از نخل ارکان بر نمی آید ...

... نوای عندلیب از طرف بستان بر نمی آید

شراب لاله گون ساقی بجام زر نمی ریزد

خروش ارغنون از بزم سلطان بر نمی آید ...

بابافغانی
 
۳۱۹۱

بابافغانی » دیوان اشعار » ترکیبات » ترجیع بند

 

... قد رعنا و صورت زیبا

سرو آزاد و لاله و نسرین

عارض دلفریب و حلقه ی زلف ...

... غنچه های دمیده ی خندان

لاله های شکفته ی رنگین

شکل لیلی و هیأت مجنون ...

... که چو مجنون هوای راغی داشت

از ریاحین و لاله در صحرا

هر طرف نوشکفته باغی داشت

یکدمش غنچه یی حدیثی گفت

یکدمش لاله یی ایاغی داشت

چون نبودش نوای مرغ چمن ...

بابافغانی
 
۳۱۹۲

بابافغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

... رخ چون گل آتشین کن از آب رزان

کز خاک بسی سرو و قد لاله عذار

آیند روان روند چون باد وزان

بابافغانی
 
۳۱۹۳

بابافغانی » دیوان اشعار » رباعیات مستزاد » شمارهٔ ۲

 

... چون قامت نی

وان گل که چو لاله بود ریحان گردید

کو ساغر می ...

بابافغانی
 
۳۱۹۴

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۵

 

چو برگ لاله سموم غمت گداخت مرا

روم بدشت عدم کاین هوا نساخت مرا

بابافغانی
 
۳۱۹۵

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۹

 

به دور لاله چون ابر بهاران رو به صحرا کن

شراب ارغوانی نوش و عالم را تماشا کن

بابافغانی
 
۳۱۹۶

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

... گشتند منفعل گل و سنبل به رنگ و بوی

تا برفکند ماه من از گل کلاله را

دوران دون ببین که چو خواهیم جرعه ای

پر میکند ز خون جگر جام لاله را

غیر از صبا چو نامه بری نیست سوی دوست ...

شاهدی
 
۳۱۹۷

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

... چو درد و داغ هم از او و خانه خانه اوست

چو لاله داغ وی از دل برون نخواهم کرد

که سر ز خاک چو بر دارم آن نشانه اوست ...

شاهدی
 
۳۱۹۸

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

کسی که عشق تو ورزید با فراغ نرفت

دلش چو لاله پر از خون و جز بداغ نرفت

چه نافه ها که در آن زلف عنبر افشان نیست ...

شاهدی
 
۳۱۹۹

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

... اگر چه سرو به صد سال از زمین برخاست

چو گرد ماه ز مشکین کلاله لاله نمود

بنفشه ترش از برگ یاسمین برخاست ...

شاهدی
 
۳۲۰۰

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

... هر جا که دیدمش ز خدنگ تو داغ داشت

هر چند بود لاله جگر خون ز درد عشق

لیکن به یاد لعل تو بر کف نفاغ داشت ...

شاهدی
 
 
۱
۱۵۸
۱۵۹
۱۶۰
۱۶۱
۱۶۲
۳۶۲