گنجور

 
۳۱۶۱

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶

 

... هزار بار بخون گشتم و نشد که دمی

گرفته دست تو در لاله زار گشت کنم

چه می دهی به چمنم ره نه آن دلست مرا ...

بابافغانی
 
۳۱۶۲

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۷

 

... به یاد قد و رخسار و خط سبزت عجب نبود

که سرو و لاله از خاکم برآید سبزه و گل هم

شهید عشق را چون بر سر آید سایه تیغت ...

بابافغانی
 
۳۱۶۳

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۴

 

... تمنا گرچه آخر زردرویی بار می آرد

برای لاله رویان چهره کاهی می توان کردن

درین محفل که هر ساعت بود طوفان صد توبه ...

بابافغانی
 
۳۱۶۴

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۷

 

به سوی درد از گلشن افلاک می آید برون

لاله دلسوز و گل آتشناک می آید برون

کشته تیغ محبت را به جای برگ سبز ...

بابافغانی
 
۳۱۶۵

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۳

 

... اکنون که خاست نغمه ی بلبل ز شاخ گل

در جام لاله گون می چون چشم زاغ کن

دود چراغ مدرسه تا چند ای فقیه ...

بابافغانی
 
۳۱۶۶

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۸

 

لاله عطر آمیز و گل مشکین نفس خواهد شدن

بلابلانرا دیدن بستان هوس خواهد شدن ...

بابافغانی
 
۳۱۶۷

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۱

 

... بستان پیاله یی و علاج دماغ کن

از جام لاله مستم و از بوی گل خراب

باور نمی کنی سخنم گشت باغ کن ...

بابافغانی
 
۳۱۶۸

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۳

 

شکفت لاله توهم عطر در شراب افشان

بجام ریز می لعل و گل دراب افشان ...

بابافغانی
 
۳۱۶۹

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۹

 

بهارست ای سرشک دیده من رو به صحرا کن

برای لاله رویان برگ سبزی چند پیدا کن

قبای نیلگون پوشیده چون سوی چمن آیی ...

بابافغانی
 
۳۱۷۰

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۳

 

... جدا زان شاخ گل شب چون نهم بر خوابگه پهلو

تو ای نازک بدن از لاله و گل ساز جای خود

که می سوزد مرا از خاک گلخن ته بته پهلو ...

بابافغانی
 
۳۱۷۱

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۲

 

خال بنفشه گون برخ آتشین منه

بر برگ لاله نافه ی تر اینچنین منه

مرغ خرد مقید دام بلا مساز ...

بابافغانی
 
۳۱۷۲

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۸

 

رسید از سفر آن ماه و چهره تاب گرفته

چو برگ لاله رخش رنگ آفتاب گرفته

عرق روان ز بناگوش چون گلش بگریبان ...

بابافغانی
 
۳۱۷۳

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۳

 

... بیدار خوشترست ولی فتنه خفته به

ما خاک گلخنیم تویی لاله ی چمن

خاشاک گلخن از چمن لاله رفته به

مگشا بعشوه غنچه ی خندان بروی غیر ...

بابافغانی
 
۳۱۷۴

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۵

 

... پیمانه ی ما بر سر بازار شکسته

چون برگ گل و لاله روان گشت ببستان

جام طرب ما که بگلزار شکسته ...

بابافغانی
 
۳۱۷۵

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۶

 

... چه رنگ و بوست که دیگر ز دیدنش داغم

به خون کیست کزینگونه لاله گون شده ای

چنان به گریه من خنده می زنی که مگر ...

بابافغانی
 
۳۱۷۶

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۴

 

... گو بگیرد بر سرم چون کاسه مجنون شکن

گر به دستم بی تو جام لاله گون بیند کسی

در گمان افتد که آیا کوهکن چون زنده شد ...

بابافغانی
 
۳۱۷۷

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۸

 

چنان شد گریه من در فراق لاله رخساری

که چندین چشمه خون سر زد از هر طرف گلزاری ...

بابافغانی
 
۳۱۷۸

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۸

 

ای به کرشمه هر زمان گلبن باغ دیگری

من شده کوه درد و تو لاله راغ دیگری

سوز تو در دل حزین چون نگرم به نیکوان ...

بابافغانی
 
۳۱۷۹

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۶

 

... که نقل زعفرانی در می گلگونم افگندی

هنوزت سبزه از گلبرگ و مشک از لاله پیدا نیست

به زنجیر جنون بی نسخه افسونم افگندی ...

بابافغانی
 
۳۱۸۰

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۷

 

... گل این وفا ندارد و گلزار این صفا

ای لاله ی غریب ز صحرای کیستی

حالا ز غنچه ی دل ما باز کن گلی ...

بابافغانی
 
 
۱
۱۵۷
۱۵۸
۱۵۹
۱۶۰
۱۶۱
۳۶۲