بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵
... نگاهدار که آن سرو گلعذار آید
خوش آن سرشک جگرگون که پیش لاله رخی
ز دل به دیده و از دیده بر کنار آید ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱
... تا دیده را به هم زده بودم رسیده بود
آن لاله یی که چید فغانی ز باغ وصل
تأثیر آتش جگر و آب دیده بود
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱
... یکیک بدست هندوی خالت شمرده باد
هر اشک لاله گون که نشد صرف گلرخی
گر دانه های لعل بود خاک خورده باد ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴
... سوزم بکنج گلخنی هر دم ز سودای دگر
از لاله سرپیچیده ام دامن چو گل در چیده ام
زان رو که جایی دیده ام رخسار زیبای دگر ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶
... میل ریاض دهر نبود از عدم مرا
اینجا به عشق لاله رخان آمدم به سیر
دامن کشان به خون فغانی چو بگذری ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸
... گرم تیغ تو از هستی کند آزاد از آن خوش تر
فغانی را کشد ناز و عتاب لاله رخساران
زبان طعن تو ای سوسن آزاد از آن خوش تر
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۸
این نخل تازه بین که ندیدست خار کس
نگرفته رنگ دامنش از لاله زار کس
با آب خود بر آمده همچون گل بهشت ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸
... هوس دیدن گل نیست فغانی ما را
زین چمن جلوه ی آن لاله غدارست غرض
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲
سروت که لاله رنگ شد از باده ی زلال
طوفان آتشست عیان در قبای آل ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵
... اگر زین چرخ نیلی آرزوی پاره ای دارم
منم آن لاله خودرو که دور از نوبهار خود
تنه در سایه کوهی و سر در خاره ای دارم ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶
دلم پیاله ی خون جام لاله گون چکنم
شراب در کف و سوز تو در درون چکنم ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۸
... تو ای گل بعد ازین با هرکه می خواهد دلت بنشین
که من چون لاله با داغ جفایت زین چمن رفتم
دلی می باید و صبری که آرد تاب دیدارش ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱
رفتیم و گرد هستی از کوی یار بردیم
داغ دل بلا جو زین لاله زار بردیم
بزم وصال دیده با داغ هجر رفتیم ...
... چندانکه نقش شیرین آنجا بکار بردیم
دیدیم خویشتن را چون داغ لاله در خون
آن دم که در فراقی نام بهار بردیم ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۲
... التجا در بزمگاه میگساران می برم
تا بناگوش چو سیم و عارض چون لاله هست
دانه دل سوی زرین گوشواران می برم ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸
... گل آنست که با داغ غمت ساخته ام
تا خطت بر ورق لاله زد از مشک رقم
جان فدای خط مشکین رقمت ساخته ام ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵
... چنانکه گر بزنند آتشم عذاب ندارم
ببزم لاله رخان گشته چون سپند بر آتش
چه جای باغ که پروای مشک ناب ندارم ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۷
جدا زان ماهر و امشب به دل دردی عجب دارم
سرشک لاله گون و چهره زردی عجب دارم
سر من در گرو با یار و حیران مهره عقلم ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۹
آه کز هجر تو شب ها باده خون دانسته ام
خورده ام خون و شراب لاله گون دانسته ام
سوزدم هرکسی به لطفی این سزای آنکه من ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۲
... که ساقیم ندهد جام و در خمار بمیرم
بداغ روی تو در لاله زار زار بسوزم
بیاد خط تو از جلوه ی بهار بمیرم ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۱
... چون فغانی از دل سوزان و چشم اشکبار
شعله از دریا برآرم لاله از خارا کشم