گنجور

 
۳۱۲۱

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

... آدم که سایه پرور بستان جنت است

خواهی نظر به لاله فکن خواه گل نگر

اکنون که در میان سخن رنگ وحدت است ...

بابافغانی
 
۳۱۲۲

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

... زین انجمن فغانی دیوانه چون رود

یک لاله چون برنگ تو در هیچ باغ نیست

بابافغانی
 
۳۱۲۳

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

جفای لاله رخان راحت و فراغ منست

هر آنچه داغ بود پیش خلق باغ منست ...

بابافغانی
 
۳۱۲۴

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

باز امشبم ز لاله و گل خانه پر شدست

وز آب دیده کلبه ی ویرانه پر شدست ...

بابافغانی
 
۳۱۲۵

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

... از بهر جرعه یی قدح آفتاب شست

گو همچو برگ لاله ز برق فنا بسوز

گل چون کتان خود بشب ماهتاب شست ...

بابافغانی
 
۳۱۲۶

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

... اختلافی هست در صورت ولی معنی یکی ست

آنچه در هر لاله ای رنگ است در هر نافه بوست

دیده را آبی و دل را آتشی دارد مدام ...

بابافغانی
 
۳۱۲۷

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

... مران به گریه ام ای باغبان ز گلشن خویش

که آب و رنگ گل از اشک لاله گون منست

تو خود بعشوه نظر کن بسوز گفتارم ...

بابافغانی
 
۳۱۲۸

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

از گلم گل ها شکفت و از مزارم لاله خاست

کشت امیدم نگر کز اشک همچون ژاله خاست ...

بابافغانی
 
۳۱۲۹

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

... نازکان باغ را حاجت به رنگ و بو نبود

زین سبب در کاسه های لاله مشک و غازه بست

طبع موزون فغانی بین که در گلزار عشق ...

بابافغانی
 
۳۱۳۰

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

... در گلشن خیال من از تند باد غم

هر برگ لاله بر لب جویی نهاده رخ

از دیده ام بجستن آن دانه ی گهر ...

بابافغانی
 
۳۱۳۱

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

... به خون غلتیده بینم دیده شب زنده دار خود

ز آه سینه سوزم چون چراغ لاله درگیرد

خس و خاری که شب در دشت غم سازم حصار خود ...

بابافغانی
 
۳۱۳۲

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

ترک من چون لاله برگ عیش در صحرا کشید

سایبان زد بر کنار سبزه و صهبا کشید ...

بابافغانی
 
۳۱۳۳

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

... باز وقت آمد که هر کس با حریف سرو قد

در میان لاله و گل تا کمر پنهان بود

خوش بود با لاله رویان باده در لبهای جو

خاصه آن ساعت که خورشید از نظر پنهان بود ...

بابافغانی
 
۳۱۳۴

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

... سماع بلبل شوریده رفت و حال نماند

نشان لاله ی این باغ از که می پرسی

برو کز آنچه تو دیدی بجز خیال نماند ...

بابافغانی
 
۳۱۳۵

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

... عاشق دلخسته از نظاره ی او غش کند

لاله خون ریزان گل آتشبار و سوسن ده زبان

مرغ سرگردان ازینها با که خاطر خوش کند ...

بابافغانی
 
۳۱۳۶

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

... نهال بی ثمر خود به گریه سبز چه دارم

بسوزم وز گلم لاله ی سیاه برآید

ز حد گذشت ملامت حذر ز شعله ی آهی ...

بابافغانی
 
۳۱۳۷

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

خون خوردنم ز هجر تو از حد برون مباد

زین تلخ باده چهره ی کس لاله گون مباد

آتش بسوز ناله ی مستان عشق نیست ...

بابافغانی
 
۳۱۳۸

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

... خراب آن بدنم ای نهال روز افزون

که همچو لاله و گل در قبا نمی گنجد

نگویمت که مکن گوش حرف بیگانه ...

بابافغانی
 
۳۱۳۹

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

... وز جانب کسی نظر همتم نماند

خود را به عشق لاله رخی سوختم تمام

اندوه دوزخ و هوس جنتم نماند ...

بابافغانی
 
۳۱۴۰

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

... در گوشه ی مکتوب غلام تو نویسند

یاقوت لبان بر ورق لاله و نسرین

تعریف خط غالیه فام تو نویسند ...

بابافغانی
 
 
۱
۱۵۵
۱۵۶
۱۵۷
۱۵۸
۱۵۹
۳۶۲