بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
... چو گفتمش چه گلست اینکه هیچ خارش نیست
شکفته گشت که رخسار همچو لاله ما
دریغ و درد فغانی که از نعیم وصال ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
... نظر نکرد به گل های دسته دسته ما
ز خاک و خون فغانی هزار لاله دمید
همین بود ز رخت باغ تازه رسته ما
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
که تنگ دوخت عفی الله قبای تنگ ترا
که داد زیب دگر سرو لاله رنگ ترا
مصوری که جمال تو دید حیران ماند ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
... چو گل نکرد نهالی که بود حاصل ما
به خون ز لاله رخان پنجه که برتابیم
که در میانه عیان نیست دست قاتل ما ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
... هنوز سوزدم از داغ آرزوی تو دل
گهی که لاله دمد از سر مزار مرا
دوای خود زکه جویم که تا تو برگشتی ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
عرضه مده بدور گل ساغر لاله گون مرا
کزمی و گل نمیرسد فایده جز جنون مرا ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
صبحست و جلوه داده مستان پیاله ها را
روی از نشاط خندان گل ها و لاله ها را
در هر کنار جویی افتاده های و هویی ...
... در حلقه محبان از بهر بستن دل
مستانه باز کرده خوبان کلاله ها را
در خون عندلیبان خوبان چو غنچه گل ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
... باده نوش و نقل کن دل های خون پالوده را
لاله از حد می برد مستی و گل تر دامنی
خیز و در جام شراب انداز مشک سوده را ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
... بس روی آتشین که به یادت به خاک ماند
چون برگ های لاله بر اطراف باغ ها
عیشت مدام باد که مستان بزم تو ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
مدامت چهره گلگون از شراب لاله گون بادا
ترا خوبی و ما را گرمی مهر ت فزون بادا ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
... داغم از آن گل ست فغانی درین چمن
کی دل کشد به لاله و راغی دگر مرا
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
... فروغ از لمعه ی مهر رخت شمع الهی را
زشوق لاله ی روی تو دارم آتشی در دل
که تا روز جزا داغش نیندازد سیاهی را ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
... بندد گره نافه زلخت جگر خویش
دریوزه کن لاله ی راغست دل ما
از قهقهه ی کبک و دم و دلکش قمری ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
... شراب لعل در جامست و من در سجده سهوست این
گذارم گر عذار لاله رخساران شود پیدا
فغانی باده پنهان خور که حق از غایت رحمت ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
... گل افشانی چشمم بین که باز از گریه شادی
برم از ارغوان و لاله خرمن خرمنست امشب
دل صد پاره ام کز برق دیدارست در آتش ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
... جگر پاره و داغ دل خونابه چکان
لاله ی عیش و گل عشرت درویشانست
پای بر چشم فقیران نه و اندیشه مکن ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
بهار و لاله ما بی گل و پیاله گذشت
پیاله یی نکشیدیم و دور لاله گذشت
نیافت در گره غنچه ی دلم سببی ...
... توان گذشت ز قید گل و بهار ولی
نمی توانم از آن عنبرین کلاله گذشت
ز گریه گلشن عیشم چو کشت ویرانست ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
... گلزار حسنت از نظر پاک من شکفت
خون می چکد ز داغ دل لاله در چمن
گویا همین دم از جگر چاک من شکفت ...
... بر روزگار کشته ی هجر تو خون گریست
هر لاله یی که صبحدم از خاک من شکفت
رویش که نوگلیست فغانی ز باغ حسن ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
... به دامن تو چه زیباست قطره های شراب
به برگ لاله و گل شبنم این چنین ننشست
برای صبح وصالت فغانی مهجور ...
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴
... آراسته باد این چمن حسن که هر روز
فیض نوام از لاله و ریحان تر اوست
زلفت گرهی بست بهر قطره ی خونم ...