گنجور

 
۳۱۰۱

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

... چو گفتمش چه گلست اینکه هیچ خارش نیست

شکفته گشت که رخسار همچو لاله ما

دریغ و درد فغانی که از نعیم وصال ...

بابافغانی
 
۳۱۰۲

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

... نظر نکرد به گل های دسته دسته ما

ز خاک و خون فغانی هزار لاله دمید

همین بود ز رخت باغ تازه رسته ما

بابافغانی
 
۳۱۰۳

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

که تنگ دوخت عفی الله قبای تنگ ترا

که داد زیب دگر سرو لاله رنگ ترا

مصوری که جمال تو دید حیران ماند ...

بابافغانی
 
۳۱۰۴

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

... چو گل نکرد نهالی که بود حاصل ما

به خون ز لاله رخان پنجه که برتابیم

که در میانه عیان نیست دست قاتل ما ...

بابافغانی
 
۳۱۰۵

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

... هنوز سوزدم از داغ آرزوی تو دل

گهی که لاله دمد از سر مزار مرا

دوای خود زکه جویم که تا تو برگشتی ...

بابافغانی
 
۳۱۰۶

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

عرضه مده بدور گل ساغر لاله گون مرا

کزمی و گل نمیرسد فایده جز جنون مرا ...

بابافغانی
 
۳۱۰۷

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

صبحست و جلوه داده مستان پیاله ها را

روی از نشاط خندان گل ها و لاله ها را

در هر کنار جویی افتاده های و هویی ...

... در حلقه محبان از بهر بستن دل

مستانه باز کرده خوبان کلاله ها را

در خون عندلیبان خوبان چو غنچه گل ...

بابافغانی
 
۳۱۰۸

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

... باده نوش و نقل کن دل های خون پالوده را

لاله از حد می برد مستی و گل تر دامنی

خیز و در جام شراب انداز مشک سوده را ...

بابافغانی
 
۳۱۰۹

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

... بس روی آتشین که به یادت به خاک ماند

چون برگ های لاله بر اطراف باغ ها

عیشت مدام باد که مستان بزم تو ...

بابافغانی
 
۳۱۱۰

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

مدامت چهره گلگون از شراب لاله گون بادا

ترا خوبی و ما را گرمی مهر ت فزون بادا ...

بابافغانی
 
۳۱۱۱

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

... داغم از آن گل ست فغانی درین چمن

کی دل کشد به لاله و راغی دگر مرا

بابافغانی
 
۳۱۱۲

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

... فروغ از لمعه ی مهر رخت شمع الهی را

زشوق لاله ی روی تو دارم آتشی در دل

که تا روز جزا داغش نیندازد سیاهی را ...

بابافغانی
 
۳۱۱۳

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

... بندد گره نافه زلخت جگر خویش

دریوزه کن لاله ی راغست دل ما

از قهقهه ی کبک و دم و دلکش قمری ...

بابافغانی
 
۳۱۱۴

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

... شراب لعل در جامست و من در سجده سهوست این

گذارم گر عذار لاله رخساران شود پیدا

فغانی باده پنهان خور که حق از غایت رحمت ...

بابافغانی
 
۳۱۱۵

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

... گل افشانی چشمم بین که باز از گریه شادی

برم از ارغوان و لاله خرمن خرمنست امشب

دل صد پاره ام کز برق دیدارست در آتش ...

بابافغانی
 
۳۱۱۶

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

... جگر پاره و داغ دل خونابه چکان

لاله ی عیش و گل عشرت درویشانست

پای بر چشم فقیران نه و اندیشه مکن ...

بابافغانی
 
۳۱۱۷

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

بهار و لاله ما بی گل و پیاله گذشت

پیاله یی نکشیدیم و دور لاله گذشت

نیافت در گره غنچه ی دلم سببی ...

... توان گذشت ز قید گل و بهار ولی

نمی توانم از آن عنبرین کلاله گذشت

ز گریه گلشن عیشم چو کشت ویرانست ...

بابافغانی
 
۳۱۱۸

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

... گلزار حسنت از نظر پاک من شکفت

خون می چکد ز داغ دل لاله در چمن

گویا همین دم از جگر چاک من شکفت ...

... بر روزگار کشته ی هجر تو خون گریست

هر لاله یی که صبحدم از خاک من شکفت

رویش که نوگلیست فغانی ز باغ حسن ...

بابافغانی
 
۳۱۱۹

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

... به دامن تو چه زیباست قطره های شراب

به برگ لاله و گل شبنم این چنین ننشست

برای صبح وصالت فغانی مهجور ...

بابافغانی
 
۳۱۲۰

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

... آراسته باد این چمن حسن که هر روز

فیض نوام از لاله و ریحان تر اوست

زلفت گرهی بست بهر قطره ی خونم ...

بابافغانی
 
 
۱
۱۵۴
۱۵۵
۱۵۶
۱۵۷
۱۵۸
۳۶۲