اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۸
... تیغ تو کلید در گنجینه او بود
چون لاله بهر دل که نگه کردم ازین باغ
داغ کهنش از غم دیرینه او بود ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۵
... خوناب حسرت از جگر بیستون رود
اهلی چو لاله سینه بناخن چه بر شکافت
باور مکن که داغ تواش از درون رود
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۸
... با آفتاب رویت تاب نظر ندارد
در لاله زار عالم یکدل نمیتوان یافت
کز داغ آرزویت خون در جگر ندارد ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۱
... وصف رخسار بتان نازکتر از اهلی که کرد
بلبلی باید که وصف لاله و نسرین کند
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۴
... بغیر بخت بدم رهنمون نخواهد شد
چو لاله ظاهر حالم بجرعه یی خوش کن
اگر چه مرهم زخم درون نخواهد شد ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۴
... کاین بصارت ز چنین بی بصران نتوان دید
گنج مهری که بر او لاله صفت مهر وفاست
جز بویرانه خونین جگران نتوان دید ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۷
... ز زخم حسرت فرهاد اگر کوه آگهی یابد
سزد کز چشمه چشمش سرشک لاله گون آید
فسون بر من مدم زاهد که من دیوانه عشقم ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۲
... بهل تا یک نفس گوشم به قول چنگ و نی باشد
ز داغ لاله رخساران به مردن دل بنه اهلی
که جز مردن دل ما را دوای درد کی باشد
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۶
شوخی که می نخورده دل خلق خون کند
وای آنزمان که چهره ز خون لاله گون کند
گوید مجوی وصلم و نظاره هم مکن ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۱
آن سبز چو رنگش ز می ناب برآید
از سبزه تر لاله سیراب برآید
با تیره شب هجر بساز ای دل نومید ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۴
... مرا چو مرغ چمن درد و داغ تازه کند
چو لاله دامن صحرا گرفته ام بی دوست
که داغ حسرت من گشت باغ تازه کند ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۸
... خون خورد و لب تواش پیش لب و دهن بود
گر بگشایی ام کفن لاله صفت ز بعد مرگ
زآتش داغ غم دلم سوخته در کفن بود ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۳
... گر بداغ تو روم تا ابد از خاک مرا
لاله وار آتش دل شعله زنان خواهد بود
گرچه خارم گلم از خاک دمد چون به رهت ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۳
... اندیشه مرگ و غم بهبود ندارد
از من که گذر کرد که چون لاله بدامن
داغی ز سرشک جگر آلود ندارد ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۶
... ساغری درکشد و پیرهنی چاک کند
برق حسن تو که بر لاله رخان آتش زد
تاچه با خرمن مشتی خس و خاشاک کند ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۲
... جز سجده دیدار چه از برهمن آید
چون لاله ز داغت کفنم گر بگشایند
بیرون کف خاک سیهم از کفن آید ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۳
... بر اجل تهمت منه کان قد رعنا می کشد
لاله بر خاک رهش اهلی نشانی می دهد
یعنی آن گلچهره خلق از داغ سودا می کشد
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۱
... تا چو گل در ته پا نشکندش خاری چند
چون گل از پرده برون آی و مبین لاله صفت
خانه آتش زده سوخته زاری چند ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۷
چون لاله جهانی بغمت غرقه بخونند
یکبار نگه کن که اسیران تو چونند ...
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۴
... بیا که شوق تو ما را ز کعبه باز آورد
چو لاله داغ بخود سوختم ز کوره عشق
مرا غم تو درین کوره گداز آورد ...