گنجور

 
۲۹۴۱

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

کاسه چشم من از شوق گل رخسار دوست

لاله رنک از خون دل گشت و سیاهی داغ اوست

از دل لیلی چو بیرون نیست مجنون یک نفس ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۴۲

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

... خار چراست یار گل مرغ چرا در آتش است

داغ درون چو لاله ام هیچ نگه نمیکنی

این نگری که ظاهرم چهره بخون منقش است ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۴۳

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

... قبله اهل وفا کعبه اهل صفاست

لاله صفت کام ماست داغ جفا از حبیب

چشم و دل بوالهوس بر گل باغ وفاست ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۴۴

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

... ز گلزار بهشت او را فراغ است

مگر آن گل به بستان شد که لاله

ز شرم عارضش در کنج باغ است ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۴۵

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

نرگس رعنا اگر چشم و چراغ گلشن است

لاله یی کز خون دل دارد نشان چشم من است

حاجت گفتن ندارد حال من ای شمع حسن ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۴۶

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰

 

... آن نرگس مستانه چو بر گل نظر افکند

خون در جگر لاله خونین کفن انداخت

آزاده برآمد ز غم باد خزان سرو

زان سایه که او بر سر سرو چمن انداخت

گر تا ابد از کوه دمد لاله عجب نیست

زان خون که فلک در جگر کوهکن انداخت ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۴۷

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

... گمان مبر که نظر بر فراغم افتادست

چو لاله بر سر راهت فتاده ام بنگر

که هوش رفته و از کف ایاغم افتادست

بکوی او همه جا لاله زار شد اهلی

ز بسکه پنبه خونین ز داغم افتادست

اهلی شیرازی
 
۲۹۴۸

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

... خار و گل از فروغ رخت ارغوانی است

جامی ببخش و چهره ما لاله رنگ کن

کاندر بهار عمر رخ ما خزانی است ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۴۹

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

... خزان غم ورق گرداند و بوی نوبهار آمد

رخ زردم ز شادی لاله گون خواهد شدن وقت است

گذشت آن خشکسان غم مریز ای دیده سیل خون ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۵۰

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

... بسکه از سیل سرشکم بستر و بالین ترست

لاله را با اشک خونین ام چه نسبت می کنند

لاله گر از خون بر آید اشک من خونین ترست

عاشقان را در صف خوبان کسی کی جا دهد ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۵۱

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸

 

... گل جمال تو شد تا چراغ بزم افروز

چو لاله نیست دلی کز غمت در آتش نیست

اگر پری طلبم چون تو آدمی نبود ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۵۲

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰

 

... ببخت من چو رسید آتش جگر سوزست

اگر چه لاله حسرت دمید از گل ما

هنوز داغ تو بر جان حسرت اندوزست ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۵۳

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲

 

آن شمع گلرخان که رخش لاله زار ماست

طوفان آتشی است که در روزگار ماست ...

... زین آتش نهفته که در خاک میبریم

تا حشر لاله یی که دمد داغدار ماست

در دام عشق ما ز سر شوق میرویم ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۵۴

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸

 

... گناه کاسه زدن شیخ را چو غنچه نهان

گناه ماست که چون لاله بر سر علم است

گدای پیر مغنم به خانقه چه روم ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۵۵

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۱

 

... باما هنوز آن عشوه گر در شیوه عیاری است

بس لاله رخ کز داغ تو همچون گل رعنا شده

تن زرد و بیمار از غمت رویش ز خون گلناری است ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۵۶

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳

 

... دود چراغ و محنت شبهای تار چند

از خون دل کنار و برم لاله زار شد

خود در میان آتش و گل در کنار چند ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۵۷

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۰

 

ایکه رخسارت ز روی لاله آب و رنگ برد

دامن پاک تو از آیینه دل زنگ برد ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۵۸

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۸

 

فصل بهار و خلق بعشرت نشسته اند

مارا چو لاله ساغر عشرت شکسته اند

بیرون خرم ام ای گل خندان که در چمن

آیین نوبهار بیاد تو بسته اند

از خاک کشتگان غمت لاله می دمد

یعنی هنوز ز آتش داغت نرسته اند ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۵۹

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۵

 

... رشته کاین کار کند رشته زنار بود

زین چمن هرچه نه چون لاله درو داغ دلیست

گر همه شاخ گل تازه بود خار بود ...

اهلی شیرازی
 
۲۹۶۰

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۰

 

... وه که از آه درون دودم به خرمن می رود

دامن چون دامن صحراست دایم لاله زار

بس که خون دل ز چشمم تا به دامن می رود ...

اهلی شیرازی
 
 
۱
۱۴۶
۱۴۷
۱۴۸
۱۴۹
۱۵۰
۳۶۲