ای نگار دلبر زیبای من
شمع شهرافروز شهرآرای من
جز برای دیدنت دیده مباد
روشنایی دیدهٔ بینای من
جان و دل کردم فدای مهر تو
خاک پایت باد سر تا پای من
از همه خلقان دلارامم تویی
ای لطیف چابک زیبای من
چون قضیب خیزران گشتم نزار
در غمت ای خیزران بالای من
رحمت آری بر من و دستم گری
گر نیاری رحم بر من وای من
زار مینالم ز درد عشق زار
زان که تا تو نشنوی آوای من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کاشکی برخاستستی روز حشر
جمع گشتی باز این اجزای من
تا ببینم آل پیغمبر بکام
ورچه دوزخ بود خواهد جای من
نفس من بگرفت سر تا پای من
گر نگیری دست من ای وای من
من که فرعونم ز خلق ای وای من
زخم طاس آن ربی الاعلای من
ای سواد زلف تو سودای من
روی تو خورشید مهرافزای من
دل میان زلفت و من رهنشین
فرق بین از جای او تا جای من
فتنه همسایگان شب تا سحر
[...]
نور مصباح دل بینای من
وز طریق اصطلاح آقای من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.