او چنان داند که ما در عشق او کمتر زنیم
یا دو چنگ از جور او در دامن دیگر زنیم
هر زمان ما را دلی کی باشد و جانی دگر
تا به عشق بیوفایی دیگر آتش در زنیم؟
تا کی از نادیدنش ما دیدهها پر خون کنیم؟
تا کی از هجران او ما دستها بر سر زنیم؟
گاه آن آمد که بر ما باد سلوت برجهد
گاه آن آمد که ما با رود و رامشگر زنیم
گر فلک در عهد او با ما نسازد گو مساز
ما به یک دم آتش اندر چرخ و بر چنبر زنیم
گه ز رخسار بتان بر لاله و گل میخوریم
گه ز زلف دلبران با مشک و با عنبر زنیم
پشتمان از غم کمان شد از قدش تیری کنیم
باده پیماییم از خم بر خم دیگر زنیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر درباره وضعیت ناگوار عاشقی و دلتنگی خود سخن میگوید. او اشاره میکند که چگونه به دلیل عشق و بی وفایی معشوق، دچار درد و رنج شدهاند و هرگز نمیتوانند از این احساسات رها شوند. او به تکرار نادیدنی و هجران اشاره میکند و بیان میکند که با وجود همه این کمبودها، هنوز هم به عشق و زیبایی جاودانه میاندیشند. به نوعی، شاعر نشان میدهد که عشق و زیبایی همواره در زندگی وجود دارد و حتی اگر دردی وجود داشته باشد، این عشق همچنان قابل تجربه است.
هوش مصنوعی: او به خوبی میداند که ما در عشق او چقدر کم میگذاریم یا اینکه به خاطر ظلم او به کسی دیگر پناه میبریم.
هوش مصنوعی: هر زمانی که دل و جان تازهای برای ما باشد، تا زمانیکه عشق به وفاداری در نخواهد آمد، چرا باید دوباره خود را دچار آتش عشق کنیم؟
هوش مصنوعی: چقدر باید به خاطر غیبت او اشک بریزیم؟ و تا کی باید به خاطر دوریاش دست به سر ببریم و ناله کنیم؟
هوش مصنوعی: گاهی اوقات پیش میآید که دلتنگی و غم بر ما غلبه میکند، و گاهی اوقات نیز پیش میآید که ما با شادی و موسیقی زندگی را جشن میگیریم.
هوش مصنوعی: اگر آسمان در زمان او با ما همکاری نکند، اشکالی ندارد؛ ما در یک لحظه میتوانیم آتش به پا کنیم و به دور آن بچرخیم.
هوش مصنوعی: گاهی از زیباییهای چهره معشوقان، رنگ و روی گلها و لالهها را میچشیم، و گاهی از موهای دلبرها با عطرهایی چون مشک و عنبر بهرهمند میشویم.
هوش مصنوعی: بار غمهایمان به حدی زیاد شده که همچون کمان کشیدهایم. از زیبایی او همانند تیر رها میشویم. بیایید باده بنوشیم و از خم به خم برویم و لذت ببریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کو حریفی تا دو جامی از می احمر زنیم
چون شراب از بیخودیها تکیه بر ساغر زنیم
تازه شمعی کاش افروزند در بزم وصال
بر سر این شعلههای کهنه تا کی پر زنیم
مختصر دستی که ما را بود صرف جام شد
[...]
چند چون اخگر نفس در زیر خاکستر زنیم
خیز تا از چرخ نیلی خیمه بالاتر زنیم
از بساط خاک برچینیم بزم عیش را
با مسیحا در سپهر چارمین ساغر زنیم
بزم گل بازی فرو چینیم در گلزار قدس
[...]
جشن محمودیست ساقی خیز تا ساغر زنیم
ساغری ننهاده از کف ساغر دیگر زنیم
چیست ساغر خم چه تاب آرد به کشتی ده شراب
تا به طوفان پشتپا چون نوح پیغمبر زنیم
نینی از کشتی چه خیزد ظرف می دریا خوشست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.