گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سنایی

دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروش

تو چه دانی که چه بود از غم تو بر من دوش

می زدم آب صبوری زد و دیده بر دل

چون دل از آتش عشق تو برآوری جوش

گاه چون نای بدم از غم تو با ناله

گاه بودم چو کمانچه ز فراقت به خروش

هر شبم وعده دهی کایم و نایی بر من

چند ازین عشوه خرم من ز تو ای عشوه فروش

هم به جان تو که بر یاد لب نوشینت

هر چه در عالم زهرست توان کردن نوش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode