هر که در بند خویشتن نبود
وثن خویش را شمن نبود
آنکه خالی شود ز خویشی خویش
خویشی خویش را وطن نبود
من مگوی ار ز خویش بی خبری
زان که از خویش مرده من نبود
در خرابات هر که مرد از خویش
تن او را ز من کفن نبود
ارنهای مرده هر چه خواهی گوی
از همه جز منت سخن نبود
با سنایی ازین خصومت نیست
زین خصومت ورا حزن نبود
مست باش ای پسر که مستان را
دل به تیمار ممتحن نبود
راستی را همی چو خواهی کرد
نیستی جز هلاک تن نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شاه باید غلام تن نبود
تا خطیبش دروغ زن نبود
ای کریمی که با لطافت تو
باغ را برگ یاسمن نبود
چو تو در راستی و ازادی
قامت سرو در چمن نبود
تا بلفظ تو در نیاویزد
[...]
هیچ محتاج کن مکن نبود
شیخ را حاجت سخن نبود
اهل توحید را سخن نبود
که سخن، بی نشان من نبود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.