گنجور

 
سلمان ساوجی

خواهد گل رعنا که او باشد به آب و رنگ تو

دارد به وجهی رنگ تو اما ندارد ننگ تو

گر سرو قدت در چمن روزی ببیند نارون

ناگه برآید سرخ و زرد از سرو سبز آرنگ تو

ای غنچه رعنای من، بگشا لب و بر من بخند

کاید دل بلبل به تنگ از دست خوی تنگ تو

چشمت ز تیغ حاجبان بس تنگبار افتاده است

باری نمی‌آید کسی در چشم شوخ شنگ تو

آهنگ قصدم می کند مطرب به آواز بلند

خواهد دریدن پرده‌ام آواز تیز آهنگ تو

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode