گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلمان ساوجی

مرحبا ای آصف جم قدر کیوان رفعتم

کز سم اسب به مژگان گرد ره بزدودمی

بر جگر نگذاشت چرخم آب گونه دیده را

تا زدی آب رهت سقاییش فرمودمی

آفتابی سوی مغرب رفته و باز آمده

کاشکی من سایه وار اندر رکابت بودمی

من سر و پایی ندارم گر سرم بودی و پا

زین بشارت پای کوبان بر فلک سر سودمی

عزم استقبال کردم گشت مانع درد پا

گر سرم کردی مدد کی درد پا بستودمی

هست درد پا و در سر نیست سامانی مرا

گر سرم بودی به ره این ره به سر پیمودمی

ملک می‌گوید که ظلت کاش بودی جاودان

بر سر من تا منت در سایه می‌آسود می

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode