دیشب از خود چون مه سی روزه پنهان آمدم
لاجرم همسایه خورشید تابان آمدم
عقل را دیدم سبک سر، یافتم جان را گران
سرو را بگذاشتم در کوی جنان آمدم
پیش ازین پروانه بودم، دوش رفتم پیش یار
خدمتی کردم به سر، شمع شبستان آمدم
غرقه و محبوس خود بودم ز خود رفتم برون
چون ز ماهی یونس و یوسف ز زندان آمدم
ناتوان بودم به بویش، نیم شب برخاستم
تا به کویش چون نسیم افتان و خیزان آمدم
گفت من قصد سرت دارم، همه تن سر شدم
پیش او چون گوی من، سرگشته غلطان آمدم
تا برون آید به فتح از غنچه آن گل نیم شب
بر درش آرم ز سر، تا پای دستان آمدم
بر سر کویش که میرفتم ازین سر من لقب
داشتم «سلمان» ولی، زان سر سلیمان آمدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
نیم شب پی گم کنان در کوی جانان آمدم
همچو جان بیسایه و چون سایه بیجان آمدم
چون سگان دوست هم پیش سگان کوی دوست
داغ بر رخ، طوق بر گردن خروشان آمدم
کوی او جان را شبستان بود زحمت برنتافت
[...]
پیش یاران امشبی ناخوانده مهمان آمدم
عاشقان تشنه لب را آب حیوان آمدم
مجلس این قوم را از رنگ و بویی چاره نیست
با رخ گلگون و زلف عنبرافشان آمدم
صورت جانم که هر چشمی نبیند روی من
[...]
در کدورت خون شدم از خویش شادان آمدم
جسم رفتم در غم او از خود و جان آمدم
همچو آب جو که در گل می نماید خویش را
گرچه گشتم پای تا سر گریه، خندان آمدم
با تن زار از پی آن یوسف مصر جمال
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.