گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلمان ساوجی

گل که خوش طلعت و خوشبو آمد

عاشق روت به صد رو آمد

کاسه‌ای داشت سرم را عشقت

سر شوریده به زانو آمد

نیست از هیچ طرف راه گریز

تیرباران ز همه سو آمد

حال این چشم ضعیفم می‌گفت

قلمم، در قلمم مو آمد

سرکشی کرد و نشد با ما راست

آن سهی سرو که دلجو آمد

راز مشک سر زلف در دل

می‌نهفتم ز سخن بو آمد

سر و بالای تو می‌جست در آب

همچو سلمان که بلا جو آمد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode