یک شبی هنگام برگردیدن از طوف نجف
ره غلط کرده، رهم بر طرفه صحرایی فتاد
وادیی پر دغدغه چون وادی سوداییان
عرصه ای پرفتنه همچون باطن اهل فساد
دست از جان شسته، گردد آب سوی او روان
هرچه بادا باد گوید، بگذرد آنجا چو باد
می شود دیوانه هرکس را برو افتد گذار
برّ مجنون روزگار از بهر این نامش نهاد
از برای آن که بیرون زین بیابانش برد
چون منار سامره، پیچیده ره بر گردباد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
[...]
آنچه ایزد خواست کرد و آنچه مردم خواست داد
شاه را بالنده کرد و تن درستش کرد شاد
شاه را تابنده کرد آن تندرستی در بزه
شد تنش پالوده چون از باده آسوده لاد
هست پنجاه و سه سالش داد پنجاه و سه تب
[...]
این مبارک پی بنای محکم گردون نهان
کرده شاگردیش گردون خوانده او را اوستاد
روز و شب در آفتاب و سایه اقبال و بخت
جای ابراهیم بن مسعود ابراهیم باد
مشرق میدان شاه دین فروز دین پرست
[...]
در معزالدین ملکشاه آفتاب دین و داد
روز عید روزهداران فرخ و فرخنده باد
خسرو پیروزبخت و داور یزدانپرست
شاه خاقان گوهر و سلطان سلجوقی نژاد
کاست از عالم ستم تا لاجرم شاهی فزود
[...]
ای از آن کم عمرتر بد گویت از روی نهاد
از چراغ بی حجاب اندر بیابان روز باد
هر که از اطراف عالم بار کرد امیدوار
چون بدین حضرت رسید آن بار خویش اینجا گشاد
در زمان مکرمت چون تو کجا باشد کریم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.