گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلیم تهرانی

پیری نشد خزان گل شاخسار ما

موی سفید ماست چو عنبر بهار ما

خواهد به کار آمد اگر خاک هم شویم

افلاک را چو شیشه ی ساعت غبار ما

مردیم و گفتگوی بزرگانه کم نشد

آید صدای کوه ز سنگ مزار ما

گرمی ندیده ایم به عمر خود از کسی

جام شراب ما بود آب خمار ما

خویشی ست در میانه ی ما و گل دورنگ

یک پشت می رسد به خزان نوبهار ما

افلاک و انجمند به کاری، ولی سلیم

کاری نمی کنند که آید به کار ما