عشق او در وادی من فکرها بسیار داشت
سوخت خاشاکم، وگرنه شعله با او کار داشت
در بساط این گلستان یک گل بیخار نیست
بر گل دیبا اگر پهلو نهادم، خار داشت
هرچه دیدم، در ره شوقش سماع انگیز بود
نعرهٔ شیر از نیستان، شور موسیقار داشت
عقل نتوانست منع عشق غارتگر کند
خانهٔ ما پاسبان از صورت دیوار داشت
آنکه کاری غیر گلچینی به عمر خود نکرد
دیدم او را کز چمن میرفت و مشتی خار داشت
رفت تخت او به باد حادثات آخر سلیم
گرچه از ایام، جم انگشتر زنهار داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههایِ زار داشت
گفتمش در عین وصل، این ناله و فریاد چیست؟
گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
[...]
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
واندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
مرغ مدفونی گلی از شرب در منقار داشت
برگلستانی زکمخا نالهای زار داشت
گفتمش چون چرخ ابریشم فغان در وصل چیست
[...]
یار نازک دل که بی موجب ز من آزار داشت
عمری از تیغ تغافل خاطرم افگار داشت
داشتم بسیار درد و حسرت از آزار او
با من آزارش نمی دانم چرا بسیار داشت
دیده بخت من از نادیدن او تیره بود
[...]
جانم از صبح ازل چون دیده بر دیدار داشت
تا ابد هم دل تمنای رخ دلدار داشت
یار باری دان دل و جان ابد را تا ازل
پادشاه لامکان چون از مکانها عار داشت
تا که هست از کفر و ایمان چشم کافر کیش او
[...]
احمد مرسل که باطن مشرق انوار داشت
دوست را آیینه بر اندازه دیدار داشت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.