گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سحاب اصفهانی

چه غم گر در برش مهر خموشی بر دهن دارم

که با او در میان از هر نگاهی صد سخن دارم

مرا نه طاقتی در دست و نه خویی به بیدادی

نمی‌دانم علاجش چیست این دردی که من دارم

شود روزی که پرسد از تو خون خلق و من پوشم

نهانی زخم‌هایی را که در زیر کفن دارم

مرا رانند از بزم وصال اغیار و من غافل

که در بزم دل از وصلش هزاران انجمن دارم

نه حسنی کامل و نه بی‌غم عشقش شکیبایی

فغان از دست این مشکل‌پسندی‌ها که من دارم

علاج درد هجر امشب به آه صبحدم خواهم

(سحاب) از سادگی تا صبح امید زیستن دارم